فرهاد سپیدفکر

  • Facebook
  • Twitter
  • Google Plus
  • رابطه
  • تغذیه
  • کسب و کار
  • سبک زندگی
  • سفر
  • شعر و ادب
  • درباره‌ی من/تماس

نویسنده -فرهاد سپیدفکر

  • شعرهای من

پیچش ِ باد در میان ِ گیسوان‌ات

فروردین ۱۴, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

درخشش ِ آفتاب بر دشت ِ گندم‌ها پیچش ِ جاده‌ها دور ِ کوه‌ها نوازش ِ نسیم روی ِ گونه‌ها صدای ِ آب از عمق ِ درّه‌ها و پیچش ِ باد...

ادامه مطلب

  • شعرهای من

«تنظیم ِ جمعیّت»

فروردین ۱۴, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

شهرداری در مدرسه‌ی ِ موش‌ها درس ِ «تنظیم ِ جمعیّت» داد گربه‌ها شهردار را استیضاح کردند

ادامه مطلب

  • شعرهای من

تنها خوبی ِ جنگ همین است

فروردین ۱۴, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

- دختر-ام! این!، ماشین است که انسان را می‌بَرَد از راه ِ زمین این!، کشتی است که انسان را می‌برد از راه ِ دریا این!، هواپیما...

ادامه مطلب

  • شعرهای من

روی ِ [سوراخ‌های ِ] شیرین

فروردین ۱۳, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

روی ِ [سوراخ‌های ِ] شیرین گاهی با خود ِ شیرین ولی هرگز نمی‌نشست فرهاد پس از سی سال جان کندن از کندن ِ کوه و سنگ در معدن بازنشست...

ادامه مطلب

  • شعرهای من

بی‌باهم

فروردین ۱۳, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

زن و شوهری که در تخت‌خواب گاه گاه زیر ِ یک پتو می‌باهم‌خوابند ولی هیچ گاه هیچ گاه با هم به خواب نمی‌روند همیشه یکی بیدارتر...

ادامه مطلب

  • شعرهای من

جوانان چه سرگرم ِ کار اند

فروردین ۱۲, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

این سال‌ها که می‌گذرند جوانان چه سرگرم ِ کار اند چه دست‌بند اند که با پا تخمه می‌شکنند

ادامه مطلب

  • شعرهای من

تانک‌ها پایین کشیدند شلوار ِ خود را

فروردین ۱۲, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

ام‌روز که تانک‌ها پایین کشیدند شلوار ِ خود را و لوله درازیدند رو به وطن‌ام - غزّه - تاوان ِ خاموشی‌ام بود خاموشی ِ دی‌روز که...

ادامه مطلب

  • شعرهای من

بوسه‌ای از دروغ

فروردین ۱۲, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

لب ِ کودکی چشید بوسه‌ای از دروغ کودک بزرگ شد همان دم؛ بزرگکی میان ِ بزرگک‌ها

ادامه مطلب

  • شعرهای من

با خاک ِ خیال ِ تو

فروردین ۱۲, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

با خاک ِ خیال ِ تو و اشک ِ دل ِ خود گِلی ساختم تا بسازم بُتی برای ِ دل ِ خود هر چه خاک ریختم اشک صد برابر شد تا بگیرد خود را ریختم...

ادامه مطلب

  • شعرهای من

از پرسش ِ باران نمی‌ترسید؟

فروردین ۱۲, ۱۴۰۲
توسط فرهاد سپیدفکر
دیدگاه‌تان را بنویسید

شب بود و در خواب خانه … گرم ِ روبوسی با زمستان پنجره‌ها … پنجره‌های ِ کوری که فروختند شیشه‌های ِ خویش را به چندی...

ادامه مطلب

قبلی 1 … 27 28 29 30 31 … 40 بعدی
Copyright © 2025. Created by Meks. Powered by WordPress.
  • رابطه
  • تغذیه
  • کسب و کار
  • سبک زندگی
  • سفر
  • شعر و ادب
  • درباره‌ی من/تماس
  • Facebook
  • Twitter
  • Google Plus