حال که تمامی ِ ترسهایام با تمامی ِ سپاه ِ خویش به میدان آمده اند
میخواهم در حال باشم
با همین چند سرباز ِ باقیمانده از شجاعتام
بی آن که به آغوش ِ مادر پناه برم
یا به امید ِ زن و زندهگی باز مانم از بودن
میخواهم در این لحظه
باشم
با تمامی ِ هستی ِ خویش
لحظهای که مرگ مرا میخواند
تا دوباره زنده شوم
میخواهم در راه ِ خویش
و نه آرمان ِ دیگری
شهید شوم
این رود ِ افسار-بسته پشت ِ این سد
سیلی است که میخواهد
به اصل ِ خویش بازگردد
سروده شده در شنبه ۱۷ مهر ۱۴۰۰ ساعت ۱۷:۳۳