طرح جلد کتاب ِ «تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها!»
تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها

تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها: رابطه‌ی ِ سکسی‌تان را کودک‌ایمن سازید

فهرست ِ محتوای ِ کتاب
این نوشته بخشی از کتاب ِ «تازه‌عروس‌ها و تازه‌دامادها» است. برای ِ دست‌رسی به فهرست ِ محتوای ِ کتاب و خواندن ِ بخش‌های ِ دیگر می‌توانید به این لینک بروید.

در این نقطه از زناشویی‌تان احتمالاً هنوز زود است که کنش‌گرانه برای ِ به دنیا آوردن ِ نخستین فرزندتان برنامه بریزید. ولی خیلی هم زود نی‌ست که کم‌کم به رشد ِ نگرش‌هایی بپردازید که این یقین را به شما بدهند که رابطه‌ی‌تان هم‌چنان در راه ِ رشد و ژرف‌تر شدن پیش رود، و این که زناشویی‌تان پس از آمدن ِ بچّه‌ها هم به همان خشنودی ِ پیش از آن باشد.

برای ِ خیلی از زوج‌های ِ زناشوییده کار این طور پیش نمی‌رود. یکی از ریشه‌دارترین یافته‌ها در علوم ِ اجتماعی، که بارها و بارها در پژوهش‌ها دیده شده است، این است که خشنودی ِ زناشویی ِ آدم‌ها کم‌کم پس از به دنیا آمدن ِ نخستین فرزند کاهش می‌یابد و پس از این که فرزندان از خانه می‌روند کم‌کم دوباره افزایش می‌یابد. غم‌انگیز است که آن همه زوج ناگهان می‌بینند که دارند خشنودی با هم‌سرشان را «به خاطر ِ فرزندان» از دست می‌دهند. ولی نباید این طور باشد. اگر شما اهمّیت ِ ساخت ِ دیوار ِ حریم ِ شخصی پیرامون ِ رابطه‌ی‌تان را بفهمید – دیواری که حتّا فرزندان‌تان هم نمی‌توانند به خواستِ خود آن را بشکافند – و هر آن چه را که باید انجام شود انجام دهید تا آن دیوار ِ حریم ِ شخصی را نگه‌دارید، در سراسر ِ آن بازه‌ی ِ بلندی که بچّه‌ها در خانه‌ی‌تان هستند بسیار خشنودتر خواهید بود. بچّه‌های‌تان هم خشنودتر خواهند بود.

کارهای ِ معیّنی که باید انجام دهید تا آن مرز را پیرامون ِ رابطه‌ی‌تان با هم‌دیگر نگه‌دارید، با بزرگ‌تر شدن و پر-و-بال-گرفتن ِ بچّه‌های‌تان تغییر خواهند کرد، ولی همه‌گی از دو نگرش به رابطه‌ی‌تان با بچّه‌های‌تان سرچشمه می‌گیرند. شاید تا همین جا هم این نگرش‌ها را از پیش گرفته باشید. اگر خیر، حالا وقت ِ آن است که جورگشت‌هایی جور کردن و اصلاح‌هایی در نگرش‌های‌تان داشته باشید.

جورگشت ِ نگرش

نگرش ِ ۱. «خودخواه» واژه‌ی ِ زشتی نی‌ست.

به گمان ِ خیلی از ماها هست. ما، تا اندازه‌ای، این جور یاد گرفته ایم که کُنِشیدن بر اساس ِ علاقه و سود ِ مشروع ِ خود اشتباه است. ما یاد گرفته ایم که پا پس کشیم از کنش‌هایی که به‌زیستی ِ شخصی‌مان را به بهای ِ به‌زیستی ِ کسی دیگر پیش خواهند برد. ما یاد گرفته ایم که چنین کنش‌هایی «خودخواهانه» هستند، و اگر آن‌ها را انجام دهیم باید احساس ِ گناه کنیم. من این احساس ِ گناه از «خودخواهی» را در کارسپاران‌ام، دوستان‌ام، و حتّا به همان اندازه در خود-ام هم دیده ام.

احساس ِ آن گناه به ویژه در برابر ِ کودکان‌مان به آسانی رخ می‌دهد: دیروقت است، شما خسته اید، دوست دارید لم دهید و چند دقیقه‌ای روزنامه‌ای بخوانید و کم‌کم خاموش شوید. پیش از آن برای ِ دخترتان سه بار داستان خوانده اید – ولی او می‌خواهد که باز هم آن را بخوانید. چه‌گونه می‌توانید نه بگویید؟ اگر، با پیش آمدن ِ مدار-کوتاهی اتّصال-کوتاهی در مغزتان، واقعاً نه هم بگویید، باز کاری از دست‌تان بر نمی‌آید و هم‌چنان که دارید دور می‌شوید خودتان را یک جورهایی تبه‌کار می‌دانید – «من آخه چه‌گونه پدر-مادری هستم؟» ما باید بچّه‌های‌مان را در اولویت قرار دهیم، درست است؟

به گمان ِ من، نه. بی‌شک نه در هر زمان و هر شرایطی. لطفاً خوب توجّه داشته باشید؛ اگر کار به جایی کِشد که نیاز باشد، من به خاطر ِ دختر-ام جان‌ام را هم خواهم داد، هیچ مشکلی نی‌ست. ولی وضعیت‌های ِ زیادی پیش نمی‌آیند که ما با چنان کش‌مکش ِ ناگزیری میان ِ سود ِ کودکان‌مان و سود ِ خودمان قرار گیریم.

و ما به راستی باید سود ِ خودمان را هم ببینیم. در واقع، می‌توان «خودخواهی» را سراپا به عنوان ِ دستوری اخلاقی دید. منطق ِ این کار چنین است: فرض کنیم شما سگی دارید. آن سگ برای ِ غذا و آب، ورزش و جنبش، جای ِ گرمی برای ِ خواب، و از این دست چیزها به شما وابسته است. شما پاسخ‌گوی ِ همه‌ی ِ این چیزها هستید. فراهم آوردن ِ این‌ها بر دوش ِ شما است. و اگر شما نتوانید هر یک از این چیزها را فراهم آورید، در وظیفه‌ای که در برابر ِ یکی از آفریده‌های ِ خداوند بر دوش‌تان قرار داشته است بزه‌کار اید. این یعنی، شما بی‌اخلاق – بد – هستید.

ولی شما خودتان هم یکی از آفریده‌های ِ خداوند هستید. و تنها کسی که باید پاسخ‌گوی ِ نخست در مراقبت از شما باشد خود ِ شما اید. و اگر در انجام ِ آن چه برای ِ حفظ ِ به‌روزی ِ رفاه و خوش‌کامی ِ خودتان بایسته ضروری است شکست بخورید، پس در پاسخ‌گویی‌تان به یکی دیگر از آفریده‌های ِ خداوند، که شما نام دارد، بزه‌کار اید.

از این زاویه، کارهای ِ گوناگونی که به خاطر ِ به‌روزی ِ خودتان انجام می‌دهید، از جمله کارهایی که من می‌خواهم برای ِ پاس‌بانی از رابطه‌ی ِ زناشویی‌تان پس از به دنیا آمدن ِ بچّه‌ها بسفارشم سفارش کنم، «خودخواهانه» نی‌ستند. آن‌ها کارهایی هستند که شما باید انجام دهید.

حالا شاید شما خرده بگیرید که فرزند ِ ما با سگ ِ ما بسیار فرق دارد، و البتّه حق با شما است. ما به فرزندمان جوری عشق می‌ورزیم که ژرف‌تر از عشق‌مان به سگ‌مان است. و درست به دلیل ِ همان عشق است که دوست داریم همه جور از-جان-گذشته‌گی به خاطر ِ فرزندمان انجام دهیم. ولی یک مشاهده‌گر ِ بی‌طرف – فرض کنید کسی در سفینه‌ای دارد همه‌ی ِ ما را از آن بالا با دوربین ِ دوچشمی ِ پرقدرتی می‌پاید – به ما و فرزندمان می‌نگرد و دو هستی ِ انسانی می‌بیند، که هر یک از آن‌ها به یک اندازه دست‌خوش ِ اندوه، درد، و رنج هستند. و از آن دور-دورها، آن مشاهده‌گر ِ بی‌طرف هیچ دلیلی ندارد که به‌روزی ِ فرزند ِ ما را برتر از به‌روزی ِ خود ِ ما بداند، یا به‌روزی ِ ما را برتر از به‌روزی ِ فرزند ِ ما. به چشم ِ مشاهده‌گر، به‌روزی ِ فرزند ِ ما و خود ِ ما به یک اندازه اهمّیت دارد.

حتّا نیازی نی‌ست که مشاهده‌گری در یک سفینه باشید تا اهمّیت ِ به‌روزی ِ پدر-مادر را دریابید. یکی از کارسپارانی که به عنوان ِ بخشی از کار ِ داوطلبانه‌ام در مرکز ِ مارجوری کوولِر برای ِ درمان ِ بازمانده‌های ِ شکنجه می‌بینم مادر ِ سرپرست ِ خانواری است که پناهنده‌ای سیاسی از کشوری خارجی است. او شب‌ها در فروش‌گاهی به چیدن و پُرکردن ِ قفسه‌ها می‌پردازد تا زنده‌گی ِ خود-اش و دختر ِ جوان‌اش را بچرخاند. هنگامی که او برای ِ دیدارهای‌اش با من می‌آید، ده سال پیرتر از آن چه هست به چشم می‌زند، فرسوده است، تن‌اش پر از درد است، و معمولاً بی‌مار است. از زاویه‌ی ِ دید ِ او، آشکار است که، همه‌ی ِ این‌ها ارزش‌اش را دارد – و البتّه او جز این چاره‌ی ِ چندانی هم ندارد – ولی آن چه من می‌بینم رنج ِ او است، و این مرا به درد می‌آورد.

شما، خوش‌بختانه، گزینه‌های ِ بیش‌تری در این باره خواهید داشت که چه از-خود-گذشته‌گی‌هایی به خاطر ِ فرزندان‌تان از خود نشان دهید. پس حتّا اگر بی‌درنگ برهان ِ استدلال مرا به جان نخرید، دوست دارم در ذهن‌تان به آن بی‌اندیشید و این اندیشه را به چرخش درآورید. خودتان را به عنوان ِ آن مشاهده‌گر در سفینه‌ای بپندارید که دارید به پدر-مادرها و فرزندان‌شان می‌نگرید – به شما و فرزندی که شما روزی خواهید داشت. و آن را زیر ِ نور ِ این نگرش ِ بعدی بنگرید و بسنجید.

نگرش ِ ۲. هر چه هم که شود، بچّه‌های‌تان به خوبی رشد خواهند کرد.

ما، در این کشور، باورمان این است که باید بسیار مراقب ِ رفتارمان با بچّه‌های‌مان باشیم، وگرنه آن‌ها بزرگ‌سال‌های ِ خشنود، ذهن‌درست دارای ِ سلامت ِ ذهنی، و موفّقی نخواهند شد. این باور میراث ِ دو جنبش از اثرگذارترین جنبش‌ها در روان‌شناسی در طول ِ قرن ِ گذشته است: فروید-باوری (یا همان روان‌کاوی) و رفتارباوری. این دو جنبش در بسیاری از چیزها رویاروی ِ هم بودند، ولی هر دو یک اصل ِ سایه‌افکن ِ یک‌سان داشتند: این ایده که تجربه‌های ِ آغازین ِ کودکی در تعیین ِ هوش، توانایی‌ها، و شخصیت ِ فرد – و آخرسر، موفّقیت ِ او – سرنوشت‌ساز اند. پس، مثلاً، چنین باوری بود که آموزش ِ توالت رفتن، که کاری بسیار سفت-و-سخت بود، می‌تواند فرزند را به جایی رساند که صفت‌های ِ وسواسی و بی‌اختیاری در او شکل بگیرند.

بیش‌تر ِ پدر-مادرهای ِ مدرن دیگر  به این باور ندارند که آموزش ِ توالت رفتن می‌تواند از فرزندشان فرد ِ وسواسی-بی‌اختیاری بسازد، ولی بسیاری هنوز باور دارند – و نگران اند – که اگر کودکان‌شان شکل ِ درستی از انگیزش‌گری را نگیرند مغزشان ظرفیت ِ کامل‌اش برای ِ اندیشیدن را رشد نخواهد داد؛ باور دارند که اگر به فرزندان‌شان درس‌های ِ گوناگونی در موسیقی، هنر، ورزش، زبان‌های ِ خارجی، و از این دست چیزها داده نشود، آن‌ها بی‌استعداد و میان‌مایه خواهند بود؛ و نیز باور دارند که اگر دست‌ودل‌باز نباشند و انبوهی از «زمان‌های ِ باکیفیت» ِ پدر-مادری برای ِ آن‌ها نگذارند فرزندان‌شان با آسیب ِ عاطفی رشد خواهند کرد.

ولی، به این سه دلیل که به هم نیز ربط دارند، هیچ جایی برای ِ نگرانی نی‌ست. نخست، در طول ِ زنده‌گی ِ میلیون‌ساله‌ی ِ ما در این سیّاره، ما انسان‌ها به آفریده‌هایی فرگشته تکامل‌یافته ایم که نیازی به توجّه و کوشش‌های ِ فراعادی ِ پدر-مادری برای ِ بالاندن ِ کامل ِ ظرفیت‌های‌مان نداریم. پیشینیان ِ شکارچی-گردآورنده‌ی ِ دور ِ ما احتمالاً زمانی برای ِ این کارها نداشتند. پیشینیان ِ کشاورز ِ نزدیک‌تر-به-ما که بی‌شک چنین زمانی نداشتند. و پژوهش ِ انسان‌شناختی بر بسیاری از جامعه‌های ِ هم‌روزگار ِ معاصر ِ گوناگون در سراسر ِ جهان نشان می‌دهد که رویه‌های ِ گوناگون ِ پرورش ِ فرزند همه‌گی به نتیجه‌ی ِ یک‌سانی می‌انجامند: کودکان ِ خشنود و تن‌درستی که به شکل ِ بزرگ‌سالان ِ خوب-جورگشته و پُرباری رشد می‌یابند.

بیش‌تر ِ آدم‌ها جدا از این که چه‌گونه بزرگ شدند، به خوبی بالیده می‌شوند، زیرا واگشت‌پذیری تاب‌آوری برای ِ ما انسان‌ها یک قانون است؛ و واگشت‌پذیری همان دلیل ِ دوم است. اگر سطح ِ پایینی از پدر-مادری، حتّا پایین‌تر از میان‌گین، را داشته باشیم باز هم تن‌درست رشد کردن کم‌ترین چیزی است که می‌توان داشت. فرزندان می‌توانند با وجود ِ آزار ِ فیزیکی یا سکسی ِ بسیار، یتیم شدن، اثرهای ِ روان‌گزای ِ جنگ، و طلاق ِ پدر-مادرشان هم‌چنان شکوفا شوند.(۱) اگر کودکان می‌توانند آن همه چیز ِ بزرگ را از سر بگذرانند، پس کودکان ِ شما هم همه‌ی ِ کژ-رَوی‌های ِ کوچک‌تان از پدر-مادری ِ بی‌کم-و-کاست را از سر خواهند گذراند (هر چه که باشد). برعکس، برخی از فرزندان، البتّه خوش‌بختانه تنها کمینه‌ی ِ اقلّیت ِ کوچکی از آن‌ها، ژن‌هایی به ارث می‌برند که آن‌ها را پذیرنده‌ی ِ گستره‌ی ِ گوناگونی از مشکل‌های ِ روان‌شناختی می‌سازند از جمله افسرده‌گی و افسرده‌گی ِ شیدایی، الکل‌باره‌گی، روان‌پاره‌گی شیزوفرنی، و پریشانی‌های ِ دل‌نگرانی مانند ِ پریشانی ِ حمله‌ی ِ وحشت‌زده‌گی و پریشانی ِ وسواسی-بی‌اختیاری. در فرزندی که آسیب‌پذیری ِ ژنتیکی دارد، باتوجّه‌ترین و عاشق‌ترین پدر-مادرها هم شاید نتوانند جلوی ِ رشد ِ آن مشکل‌ها را بگیرند.

سوم، استعدادها و ظرفیت‌هایی که پدر-مادرها به سختی می‌کوشند تا با مهندسی ِ محیطی آن‌ها را بالاتر ببرند اثرپذیری ِ نیرومندی از سوی ِ وراثت هم دارند. اگر شما بیش از یک فرزند داشته باشید خواهید دید که هر یک از فرزندان‌تان با خوی و منش ِ جداگانه‌ای به دنیا می‌آید چرا که هر فرزند آمیزه‌ی ِ ناهم‌سانی از ژن‌های ِ شما و هم‌سرتان است. آن خوی و منش بر کنش‌مندی‌ها و پسندهای ِ شما در هر مرحله‌ای از رشد اثر می‌گذارد. این حرف به این معنا نی‌ست که اثرهای ِ محیطی نقش ِ بااهمّیتی در رشد ِ انسان ندارند؛ آشکار است که دارند. ولی نمی‌توان آن‌ها را کمابیش برابر با کلّ ِ داستان دانست. شما شاید بتوانید با تلاش ِ فراوان اندکی کودک‌تان را باهوش‌تر سازید، ولی نه چندان زیاد. مثلاً، فرزندانی که استعداد ِ موسیقی ندارند، به زور می‌توانند نوازنده‌گی ِ پیانو بی‌آموزند ولی چندان لذّتی از آن نخواهند برد و در نخستین فرصتی که دست دهد بی‌خیال ِ آن خواهند شد. فرزندانی که استعداد ِ موسیقی دارند نیازی به آوردن ِ فشار از سوی ِ پدر-مادرشان ندارند. آن‌ها به دل‌خواه ِ خودشان به آن سو کشیده خواهند شد.

پند ِ اخلاقی ِ داستان این است که شما می‌توانید به کودکان‌تان اعتماد داشته باشید. آن‌ها نیازی به اَبَر-پدر-مادری ندارند. به گفته‌ی ِ جان وینیکات، یکی از برجسته‌ترین روان‌پزشکان ِ کودک، آن‌ها فقط نیاز به پدر-مادری دارند که، «به اندازه‌ی ِ بسنده خوب» باشد. با همان پدر-مادری ِ بسنده-خوب هم آن‌ها رو به خودشان خواهند بالید – شاید همان جوری که شما هم انتظار ِ آن را داشتید، و شاید هم جوری که هرگز در خواب هم نمی‌دیدید ولی مایه‌ی ِ خوشی ِ شما خواهد شد. خیلی وقت ِ پیش ستون ِ شگفت‌انگیزی از یک روزنامه را خواندم – آرزو داشتم به یاد آورم که چه کسی آن را نوشته بود – که داشت همان نکته‌ای را می‌گفت که من هم‌اکنون می‌کوشم بگویم. من این بخش را مثل ِ آن نویسنده به پایان می‌برم: وقتی نوبت به بالیدن ِ کودکان‌تان می‌رسد، لم دهید، آسوده بگیرید، و از این نمایش سرخوش شوید.

اصل ِ برجسته

حالا که نگرش‌های‌تان جورگشته اند اصلاح‌شده اند، فقط یک چیز ِ دیگر است که باید بفهمید، و در ژرفای ِ جان‌تان به آن باور یابید، تا گام‌هایی را انجام دهید که رابطه‌ی‌تان کودک‌ایمن شود. آن چیز این اصل ِ برجسته است:

وقتی بچّه دارید، شما و هم‌سرتان باید رابطه‌ی‌تان با هم‌دیگر را «هر روز» بکُنِشید ایفا کنید – نه فقط در قرارهای ِ عشقولانه یا دیگر پیش‌آمدهای ِ ویژه.

برخی از زوج‌ها به گمان‌شان همین که بتوانند هر هفته یا هر دو هفته یک بار شبی را با هم بیرون بروند و در باقی ِ زمان‌ها بچّه‌ها باشند که کانون ِ توجّه‌شان اند و هیچ تماسی با هم‌دیگر نداشته باشند، دارند کارها را خوب پیش می‌برند. آن‌ها در اشتباه اند. اگر شما و هم‌سرتان هر روز تماس ِ عاطفی نداشته باشید ناچار اید که بخش ِ بسیار زیادی از زمان‌تان را در آن شب‌های ِ قرار ِ گران‌بها فقط به جبران ِ عقب‌مانده‌گی‌های‌تان و چیره شدن بر ناخوش‌آیندی‌ها بگذرانید، ناخوش‌آیندی‌هایی که هنگامی پیش می‌آیند که دو عاشق از هم جدا باشند. (و بچّه‌های‌تان دقیقاً مثل ِ فاصله‌ی ِ جغرافیایی می‌توانند دلیل ِ آن حسّ ِ احساسیده‌ی ِ جدایی باشند.)

منظور ِ من از «کُنِشیدن ِ رابطه‌ی‌تان» چی‌ست؟ منظور-ام دو چیز است: الف) نشان دادن ِ علاقه‌ی‌تان به هم‌دیگر، و؛ ب) نشان دادن ِ مراقبت ِ دو-سره. ما برای ِ حفظ ِ به‌روزی ِ روانی‌مان هر روز نیازمند ِ این منبع‌های ِ عاطفی ِ سرنوشت‌ساز، یعنی علاقه و مراقبت، از سوی ِ عاشق‌مان هستیم، درست هم‌چنان که هر روز نیازمند ِ غذا برای ِ بدن‌مان هستیم. و اگر روزها بدون ِ علاقه و مراقبتی که نیاز داریم بگذرند، ذهن‌مان به شیوه‌ی ِ خود-اش رنج می‌برد، هم‌چنان که بدن‌مان بدون ِ غذا چنین است.

واقعاً چندان زمان ِ زیادی نمی‌برد که هر روز رابطه‌ی‌تان را بکُنِشید. من منظور-ام حتماً گفت‌وگوهای ِ ژرف و آتشین نی‌ست؛ اگرچه، اگر به راستی به عنوان ِ پرورش‌گر و مدیر ِ هم‌دیگر کنش داشته باشید هر روز دست‌کم یکی دو گفت‌وگوی ِ بااهمّیت خواهید داشت. نکته‌ی ِ کلیدی در باره‌ی ِ کُنِشیدن ِ رابطه‌ی‌تان این است که یک جورهایی تا اندازه‌ای با هم درگیر باشید؛ و راه‌های ِ بسیار فراوانی برای ِ انجام ِ این کار هست. می‌خواهم این جا از خاطره‌ی ِ کوتاهی بگویم که از بیش از ۴۵ سال ِ پیش تا به ام‌روز به روشنی آن را به یاد دارم؛ خاطره‌ای از نگاه ِ کوتاهی به زوجی که داشتند رابطه‌ی‌شان را می‌کُنشیدند. در سال ِ نخست‌ام در دانش‌گاه، موریس کارنووسکی، بازی‌گر ِ سرشناس ِ شکسپیری ِ آن روزها، در آن جا باشنده-هنرمند هنرمند ِ مقیم بود. او آن زمان در دهه‌ی ِ شصت ِ زنده‌گی‌اش بود، و در نقش ِ شاه لیر رشته‌کار کارشناس ِ ویژه بود. کارنووسکی و زن‌اش از سال‌ها پیش در آپارتمان ِ هم‌کفی در یکی از خواب‌گاه‌ها می‌زیستند. یک شب ِ زمستانی بود که من داشتم می‌گذشتم و، از لای ِ پرده‌های ِ نیم‌کشیده، آن‌ها را دیدم که داشتند رابطه‌ی‌شان را می‌کُنِشیدند. آیا آن‌ها داشتند شعری را بلند با هم می‌خواندند یا گفت‌وگوی ِ ژرفی از شکسپیر داشتند؟ نه. آن‌ها پشت ِ میز ِ آش‌پزخانه نشسته بودند و سرگرم ِ کارت‌بازی بودند.

این اصل، یعنی هر روز کُنِشیدن ِ رابطه‌ی‌تان، بافتار ِ گسترده‌تری فراهم می‌آورد؛ بافتاری برای ِ فهمیدن ِ گام‌هایی که برای ِ کودک‌ایمن شدن ِ رابطه‌ی‌تان می‌خواهم آن‌ها را یکی‌یکی بازگویم. سرانجام، این اصل به عنوان ِ «شاه-برنامه»ای خواهد بود که می‌تواند راه‌نمای ِ شما در ساخت ِ گام‌های ِ اضافی باشد، گام‌هایی که ویژه‌ی ِ شما دو نفر ساخته شده اند، تا رابطه‌ی‌تان را کودک‌ایمن سازید.

گام‌های ِ کودک‌ایمن‌ساز

۱. پیش از آوردن ِ نخستین فرزندتان، تا جایی که می‌توانید شکیبا باشید صبر کنید.

این روزها، مردان و زنان در سن‌هایی بزرگ‌تر از سالیان ِ پیش می‌زناشویند. و هر چه در سنّ ِ بزرگ‌تری بزناشوییم، تیک‌تاک ِ ساعت ِ زیستی گویی بلندتر می‌شود. از سوی ِ دیگر، نمی‌خواهیم که پدر-مادر ِ «پیری» باشیم. می‌خواهیم بچّه‌های‌مان را وقتی داشته باشیم که هنوز جوان و نیرومند ایم. همه‌ی ِ این‌ها بسیار درست اند. ولی بگذارید کمی روی ِ این نمونه‌ی ِ فرضی حساب و کتابی انجام دهیم:

باب و بتی وقتی ۲۵ ساله بودند هم‌دیگر را دیدند. آن‌ها وقتی تک-و-تنها و فقط-با-هم قرار گذاشتن را آغازیدند که ۲۶ ساله بودند، و هنگامی که ۲۸ ساله بودند با هم زناشوییدند. حالا ۳۰ ساله اند. آن‌ها احساس می‌کنند که پنج سال ِ خوب را به تنهایی با هم بوده اند، و شاید حالا دیگر وقت ِ آن است که یک خانواده‌ی ِ واقعی بسازند.

آیا زمان ِ آن است که بچّه‌دار شوند؟ اگر دلیل ِ بسیار پرفشاری برای ِ این کار داشته باشند، مثلاً دل‌واپسی‌هایی در باره‌ی ِ باروری، پس شاید دیگر وقت‌اش است. وگرنه، به گمان ِ من آسوده‌تر خواهند بود اگر چند سالی شکیباتر باشند. پیش از همه، آن‌ها در گذر از سه سال ِ نخست ِ زناشویی هستند، که بازه‌ی ِ زمانی ِ ریسک ِ بالاتر برای ِ طلاق است. هر اندازه هم که آن‌ها دو سال ِ پیش در باره‌ی ِ قدرت ِ رابطه‌ی‌شان یقین می‌داشتند، دو سال بعد بی‌شک یقین ِ بیش‌تری خواهند داشت. دوم، اگر آن‌ها دو سال ِ دیگر هم شکیبایی به خرج دهند، پس مرحله‌ی ِ به‌تنهایی-باهم-بودن ِ پیش‌کودک ِ خود را تا ۴۰ درصد افزایش داده اند، یعنی از پنج سال به هفت سال. از دید ِ من این کار اهمّیت ِ بزرگ و بسیار مثبتی دارد.

آن چه باب و بتی پیش از بچّه داشتن نمی‌دانند، ولی پس از آن بی‌شک به ستایش ِ آن خواهند رسید، این است که پنج سال زمان ِ چندان درازی برای ِ به تنهایی با هم بودن نی‌ست. بی‌آیید فرض کنیم که آن‌ها فقط یک فرزند دارند، که در ۱۸ ساله‌گی برای ِ رفتن به دانش‌گاه از خانه می‌رود. هجده سال – این زمان بیش از سه برابر ِ زمانی است که آن‌ها به تنهایی با هم بوده اند. اگر آن‌ها دومین بچّه را دو سال پس از نخستین بچّه داشته باشند، و آن یکی هم در ۱۸ ساله‌گی از خانه برود، پس ۲۰ سال زمان خواهد برد تا آن‌ها دوباره با هم تنها شوند – چهار برابر ِ زمانی که پیش از پدر-مادر شدن با هم داشته اند.

هنگامی که باب و بتی دارند میزبان ِ دیدارهای ِ دختر-پیش‌آهنگی می‌شوند، فرزندان‌شان را به سوی ِ بازی‌ها و درس‌ها می‌رانند، و می‌کوشند هنگام ِ تعطیلات ِ خانواده‌گی برای ِ خودشان کمی حال ِ خوش به دست آورند، با شیفته‌گی ِ فراوانی به روزهای ِ خوشی خواهند نگریست که با هم تنها بودند. آن‌ها هر دقیقه‌اش را گرامی خواهند داشت، و آرزوی‌شان این خواهد بود که کاش بیش‌تر بود. شما هم چنین احساسی خواهید داشت، پس چرا تا جایی که می‌توانید شکیبایی به خرج ندهید، پیش از آن که نقطه‌ی ِ پایانی بگذارید بر این خوشی و آزادی ِ ناشی از تنها بودن با هم.

۲. نوزاد را با هم به اشتراک بگذارید.

این شاید بااهمّیت‌ترین گام از میان ِ همه‌ی ِ گام‌ها باشد، پس با مراقبت بخوانید.

خیلی سال ِ پیش، هنگام ِ برگزاری ِ هم‌آیشی در مورد ِ خانواده‌درمانی، آموزش‌گر که خانواده‌درمان‌گر ِ برجسته‌ای بود، در باره‌ی ِ پدرهایی حرف می‌زد که «برون‌رانده از خانواده‌ها» هستند. برون‌رانده – یعنی، با فشار به بیرون رانده‌شده، مانند ِ خمیردندانی که از لوله‌ی ِ خمیردندان بیرون می‌زند. آن تصویر ِ شبح‌وار از آن زمان تا کنون با من مانده است. پس از سال‌های ِ بسیار و موردهای ِ بسیار، من حالا خیلی روشن‌تر می‌فهمم که منظور ِ آموزش‌گر چه بوده است.

نوزاد به دنیا می‌آید. شوهر، به هر دلیلی، از هم‌کاری در مراقبت از نوزاد کنار می‌کشد. (زن شاید حتّا با دل‌سرد ساختن ِ شوهر-اش در این کار هم‌دست نیز بشود، مثلاً با این ادّعا که او در مراقبت از نوزاد خوب نی‌ست، یا این که زن دوست داشته باشد همه‌ی ِ کارها را خود-اش انجام دهد.) سپس، با احساس ِ رهاشده‌گی از سوی ِ شوهر-اش، زن به نوزاد وابسته‌تر می‌شود. هر چه به نوزاد وابسته‌تر می‌شود، احساس ِ دل‌بسته‌گی ِ کم‌تری به شوهر-اش می‌کند، و شوهر احساس ِ بریده‌گی ِ بیش‌تری از او و نوزاد می‌کند، و شوهر کم‌کم از هر دوی ِ آن‌ها بی‌زار می‌شود. سرانجام، این دور ِ باطل به نقطه‌ای می‌رسد که شوهر، حتّا اگر بخواهد (که، معمولاً، نمی‌خواهد)، نمی‌تواند دوباره به سوی ِ زن و نوزاد-اش بازگردد. نوزادهای ِ بیش‌تر فقط این موضوع را بدتر می‌سازند تا جایی که خانواده‌ای آفریده می‌شود که، اگر آن را به شکل ِ نمودار می‌درآوردید، همانند ِ این شکل می‌شد:

نوزادها خوشه‌ای پیرامون ِ مادر شکل می‌دهند و شوهر به تنهایی جایی در گوشه‌ی ِ چپ قرار می‌گیرد. بفرمایید، این هم از پدر ِ برون‌رانده!

تنها راه – دوباره می‌گویم، تنها راه – برای ِ پیش‌گیری از رخ‌داد ِ چنین چیزی برای ِ شما این است که هر دوی ِ شما تا جایی که می‌شود در همه‌ی ِ کنش‌مندی‌های ِ مربوط به مراقبت از نوزادتان شرکت داشته باشید.

این موضوع را به ویژه زوج‌هایی باید حواس‌شان باشد که پی‌رو ِ مدل ِ سنّتی ِ زناشویی اند که در آن زن در خانه می‌ماند و مراقب ِ تمام-وقتی برای ِ فرزندان است، و ریسک ِ بالایی دارد که شوهر از مراقبت ِ نوزاد برون‌رانده شود. زوج‌هایی که پی‌رو ِ مدلی هستند که من آن را مدل ِ «غیرسنّتی» ِ زناشویی می‌نامم، که در آن زن تمام-وقت در خانه نمی‌ماند، ولی تغییرهای ِ بیش‌تری در کار و سبک ِ زنده‌گی‌اش می‌دهد تا با نوزاد سازگار شود، هم این ریسک را دارند.

برای ِ یقین یافتن از این که شوهر در خانه و زنده‌گی‌تان برون‌رانده نمی‌شود، باید یقین یابید که:

۱. شوهر هر روز کاملاً از این باخبر می‌شود که چه بر نوزاد می‌گذرد. یعنی زن باید بگوید و شوهر باید بشنود.

۲. شوهر، همین که از سر ِ کار به خانه می‌رسد، مراقبت از نوزاد را باید به دوش کشد. برخی از شوهران ادّعا دارند که، پیش از این که کم‌کم با نوزاد سر و کلّه بزنند، نیاز به زمانی برای ِ فشارزدایی از فشارهای ِ روانی ِ کار دارند. ادّعای ِ من این است که به‌ترین راه ِ آرام شدن پس از کار برای ِ یک مرد، غرق شدن در مراقبت از نوزاد است – و حق با من است.

۳. شوهر به رشد ِ خود-اش در جنبه‌های ِ گوناگون ِ مراقبت از نوزاد می‌پردازد، به شکلی که کارشناسی ناوابسته در این زمینه شود. برای ِ پدید آمدن ِ چنین چیزی، شوهر باید این اجازه را داشته باشد که مراقبت از نوزاد را به روش ِ خود-اش انجام دهد، حتّا اگر روش‌اش با روش ِ زن‌اش یکی نباشد. راه‌های ِ زیادی برای ِ رسیدن به خدا هست، و راه‌های ِ زیادی برای ِ حمام بردن ِ نوزاد، پوشکیدن ِ پوشک کردن ِ او، غذا دادن به او، به خواب بردن ِ او، و چنین چیزهایی هست. بیش‌تر ِ ناهم‌سانی‌هایی که در روش ِ مراقبت ِ مادرها و پدرها از نوزادشان هست چندان اهمّیتی ندارند، چرا که نوزادان واگشت‌پذیر تاب‌آور اند و در همه‌ی ِ روش‌های ِ گوناگون ِ مراقبت شکوفا می‌شوند، حتّا در مراقبت ِ پایین‌تر از حالت ِ بهینه. یعنی حتّا اگر به گمان ِ مامان، بابا دارد آن کار را «اشتباه» انجام می‌دهد نمی‌تواند به خاطر ِ آن کار به انتقاد از او بپردازد. این موضوع برای ِ نوزاد اهمّیتی ندارد. و برای ِ هر سه‌ی ِ آن‌ها، همین حالت بسیار به‌تر است که او این کار را اشتباه انجام دهد تا این که اصلاً انجام ندهد – که می‌تواند چنین پی‌آمدی رخ دهد اگر، هر گاه که او کاری انجام می‌دهد، به او گفته شود که آن کار را اشتباه انجام داده است.

هنگامی که شوهر تا جایی که می‌شود کاملاً در مراقبت از نوزاد شرکت داشته باشد، آن نوزاد چیزی می‌شود که او و زن‌اش کاملاً در آن اشتراک دارند، چیزی که آن‌ها را یکی می‌سازد. هنگامی که شوهر تا جایی که می‌تواند مراقبت از نوزاد را انجام دهد، نه تنها کمک‌دست ِ زن‌اش می‌شود و به او این حس را می‌دهد که مراقب ِ به‌روزی ِ او است بلکه آری‌گوی ِ اهمّیت ِ کاری خواهد بود که زن‌اش انجام می‌دهد و به خاطر ِ آن به او ارج می‌نهد. هم‌چنان که در کتاب ِ «آیا با این دوست‌دختر/دوست‌پسر-ام بزناشویم؟» گفتم آن گونه از آری‌گویی پارمایه‌ی ِ محتویات ِ سرنوشت‌سازی برای ِ زنده نگه‌داشتن ِ عشق است. زنی که آن آری‌گویی را می‌گیرد دوست ندارد شوهر-اش را به کناری زند و همه‌ی ِ مهر-اش را به نوزاد ببخشد. در واقع، پس از آمدن ِ نوزاد، نیرومندترین چیزی که شما می‌توانید برای ِ حفظ ِ پی‌وند ِ سکسی‌تان انجام دهید، به اشتراک‌گذاری ِ نوزاد است. اگر چنین چیزی نتواند شما را به این باور برساند که باید نوزاد را به اشتراک بگذارید، من نمی‌دانم دیگر چه باید گفت!

۳. یک شب از نوزاد دور شوید، هر چه زودتر به‌تر.

برای ِ سو و من یک سال و نیم کشید تا یک شب از نوزادمان دور شویم. من این را به عنوان ِ یکی از بزرگ‌ترین اشتباه‌های ِ زنده‌گی‌ام می‌دانم. ما می‌توانستیم یک سال زودتر این کار را انجام دهیم، و باید انجام می‌دادیم.

خیلی ساده، هر چه زودتر یک سفر ِ یک‌شبه از نوزاد دور بمانید، زودتر به این خواهید رسید که انجام ِ این کار مشکلی ندارد. البتّه، نخستین بار که دور می‌مانید، زیاد در باره‌ی ِ نوزاد حرف خواهید زد. شاید حتّا نگران ِ نوزاد شوید. ولی خیلی هم به شما حال خواهد داد. همین که آن مرخصی ِ کوتاه ِ نخست را دور از نوزادتان بمانید، بی‌شک دوست خواهید داشت که مرخصی‌های ِ دیگری هم بگیرید. پس هر چه زودتر این کار را بی‌آغازید، مرخصی‌های ِ بیش‌تری خواهید گرفت. و هر چه  مرخصی‌های ِ بیش‌تری بگیرید، پی‌وند ِ عشقولانه و سکسی‌تان – یعنی خود ِ شما – سود ِ بیش‌تری خواهد برد.

ولی پس نوزاد چه؟!؟!؟! نوزاد خوب و خوش خواهد بود. پیش از این هم گفتم و باز… نه. شما بگویید! پس از من دوباره بگویید: «نوزادان واگشت‌پذیر تاب‌آور هستند. نوزادان واگشت‌پذیر هستند. نوزادان واگشت‌پذیر هستند». این را ذکر ِ روزانه‌ی‌تان سازید. به این هم بی‌اندیشید: چه چیزی برای ِ نوزادتان بدتر است، جدایی ِ کوتاهی از شما، یا جدایی ِ شما از هم‌دیگر به دلیل ِ نادیده انگاشتن ِ رابطه‌ی ِ خودتان؟

و چنین هم نی‌ست که گویی شما نوزاد را با کسی تنها گذاشته اید که کاملاً با او غریبه است. شما او را با خانواده‌های‌تان تنها گذاشته اید – پدر-مادربزرگ‌ها، دایی‌ها و عموها، خاله‌ها و عمّه‌های‌اش. ولی اگر همه‌ی ِ آن‌ها در آن سوی ِ کشور باشند چه؟

۴. یک شرکت ِ هم‌یاری برای ِ بچّه‌داری راه بی‌اندازید.

در بیش‌تر ِ دوره‌های ِ تاریخ ِ انسان، فرزندان در میان ِ خانواده‌های ِ گسترده بزرگ می‌شدند و مراقبان ِ زیادی داشتند. مثلاً، در روستای ِ اتریشی‌ای که سو کار ِ میدانی ِ اصلی‌اش را در دهه‌ی ِ ۱۹۷۰ انجام می‌داد، فرزندان – از جمله کودکان – معمولاً از سوی ِ پدر-مادربزرگ‌ها مراقبت می‌شدند و در همان زمان پدر-مادرها برای ِ کار به مزرعه‌ها یا کارخانه‌ها می‌رفتند. شاید هنوز هم آن جا به همین شکل باشد، و بی‌شک در بسیاری از جاهای ِ دیگر چنین هست.

امریکایی‌های ِ میان‌طبقه‌ی ِ طبقه‌ی ِ متوسّط ِ گردان سیّار استثنایی بر این قانون هستند. (مورد ِ دیگری از دسته‌های ِ «اگر به ازای ِ هر کدام از آن‌ها یک سکّه‌ی ِ پنج تومنی داشتم» همین زوج‌های ِ امریکایی ِ گردانی هستند که خانواده‌ای دم ِ دست‌شان نی‌ست که به آن‌ها در مراقبت از نوزاد یاری رساند.) اگر شما هم یکی از آن خیلی هستید که سیستم ِ پشتیبانی ِ خویشاوند-پایه‌ی ِ در-دست‌رسی برای ِ خودتان و نوزادتان ندارید، پس باید چنین چیزی بسازید.

آیا هیچ یک از دوستان‌تان هستند که نوزادی داشته باشند؟ آیا هیچ یک از دوستان‌تان در آستانه‌ی ِ چنین چیزی هستند؟ از آن جا که بیش‌تر ِ ما با آدم‌هایی از گروهه‌ی ِ خودمان – سنّ ِ یک‌سان، مرحله‌ی ِ زنده‌گی ِ یک‌سان – زمان می‌گذرانیم شاید زوج‌های ِ دیگری باشند که شما از پیش می‌شناسید و دوست دارند که به شکل ِ یک شرکت ِ هم‌یاری به شما بپی‌وندند. اگر نه، جایی هست که احتمالاً بتوانید چنین کسانی را ببینید: کلاس‌های ِ پیش‌زایمان، مثلاً کلاس ِ لامازه. هنگامی که رفتن به این کلاس را می‌آغازید این نکته را به یاد داشته باشید. در جست‌وجوی ِ زوج‌هایی باشید که مانند ِ آدم‌هایی هستند که می‌توانید با آن‌ها دوست باشید. به شناخت ِ آن‌ها بپردازید. جای ِ دیگری که می‌توانید زوج‌هایی را برای ِ شرکت ِ هم‌یاری‌تان ببینید دفتر ِ پزشک ِ کارشناس ِ کودکان است. سرانجام، حتماً از دوستان‌تان هم بپرسید که آیا آن‌ها دوستان ِ دیگری دارند که کودکانی داشته باشند یا نه.

همه‌ی ِ آن چیزی که برای ِ داشتن ِ شرکت ِ هم‌یاری ِ بچّه‌داری‌تان نیاز دارید فقط یک زوج ِ دیگر است. این که این شرکت ِ هم‌یاری چه‌گونه می‌کارکند بسیار ساده است: یک هفته ما مراقب ِ نوزاد ِ شما خواهیم بود تا شما بتوانید با هم به قرار ِ عشقولانه‌ای بروید، و هفته‌ی ِ بعد شما مراقب ِ نوزاد ِ ما خواهید بود تا ما بتوانیم با هم به قراری برویم.

۵. به کودکان‌تان بی‌آموزید که به حریم ِ شخصی‌تان ارج نهند.

طبیعی است که تازه-از-راه-رسیده‌ی‌تان در همان اتاق ِ شما خواهد خوابید و زمان ِ زیادی را در تخت‌خواب با شما خواهد گذراند. حتّا پس از این که نوزاد از شیر ِ مادر گرفته شده است، و کم‌کم به تخت‌خواب ِ کوچکی در اتاق ِ خود-اش روانه شده است، شما نوزاد را با خودتان به تخت‌خواب خواهید آورد. همه با هم درآغوشیدن با یک نوزاد یکی از به‌ترین سرخوشی‌های ِ زنده‌گی است. و فرزندتان تا مدّتی پس از نوزادی دست‌رسی ِ آزاد به اتاق‌خواب‌تان خواهد داشت. ولی در نقطه‌ای – و، باز هم، هر چه زودتر به‌تر – برای ِ خود ِ شما به‌تر است که به کودکان‌تان بی‌آموزید که اتاق‌خواب‌تان فضای ِ خصوصی‌تان است: این که آن‌ها نمی‌توانند به خواست ِ خود بدو-بدو به آن جا بی‌آیند و بروند؛ این که اگر در ِ اتاق‌خواب بسته است، آن‌ها نمی‌توانند بدون ِ در زدن و سپس گرفتن ِ اجازه‌ی ِ شما آن را بگشایند؛ و این که اگر شما به آن‌ها اجازه ندهید، آن‌ها باید بروند و شما را تنها بگذارند. همین گونه، کودکان‌تان هر چه بزرگ‌تر می‌شوند و بیش‌تر حسّی از خودشان بودن شکل می‌دهند، شما هم به حریم ِ شخصی ِ آن‌ها ارج خواهید نهاد. ولی قانون برای ِ آن‌ها – دست‌کم هنگامی که هنوز سنّ ِ کمی دارند – همان قانون‌هایی نی‌ست که برای ِ شما هست. هر چه کودکان بزرگ‌تر شوند، قانون برای ِ آن‌ها بیش‌تر همانند ِ قانون برای ِ شما خواهد بود ولی نه دقیقاً همانند ِ آن‌ها: شما پدر-مادر اید. برخی از آدم‌ها هوادار ِ قرار دادن ِ قفلی روی در ِ اتاق‌خواب‌تان هستند. من نی‌ستم. قفل بی‌شک کودکان‌تان را بیرون نگاه خواهد داشت. ولی این واقعاً چیزی نی‌ست که هدف ِ شما است. آن چه شما می‌خواهید این است که هنگامی که در بسته است آن‌ها به وارد شدن حتّا لحظه‌ای نی‌اندیشند. قفل به خودی ِ خود چنین کاری انجام نمی‌دهد.

آموزش به کودکان‌تان برای ِ ارج نهادن به حریم ِ شخصی‌تان، که با در ِ بسته‌ی ِ اتاق‌خواب چنین سیگنالی داده می‌شود، چندین کار ِ بااهمّیت را برای‌تان به انجام می‌رساند. پیش از همه، فضایی خصوصی‌ می‌آفریند که شما دو نفر بتوانید کارهایی را انجام دهید که نمی‌خواهید کودکان تماشاگر ِ آن‌ها باشند، چه گفت‌وگویی در باره‌ی ِ یکی از آن‌ها باشد و چه سکس. دوم، مرزی میان ِ زیرسیستم‌های ِ پدر-مادری و فرزندی در خانواده می‌آفریند، و این کار پای‌گانی سلسله‌مراتبی را بنیان می‌گذارد که پدر-مادر را بالاتر از همه قرار می‌دهد. اگر فقط یک چیز باشد که هر خانواده‌درمان‌گری بر سر ِ آن هم‌نوا باشد این است که یک ساختار ِ خانواده‌گی ِ درست نیازمند ِ چنین مرزبندی و پای‌گانی سلسله‌مراتبی است. سوم، آموزش ِ کودکان‌تان به ارج نهادن بر حریم ِ شخصی‌تان یاری‌گر ِ آن‌ها خواهد بود تا مفهومی دیگر از شما هم شکل دهند، مفهوم ِ چیزی غیر از پدر-مادرشان؛ مفهومی که هر اندیشه و کنش‌شان دور ِ آن می‌چرخد. این کار به کودکان‌تان یاری می‌رساند تا فهمی از شما به عنوان ِ کسی دیگر شکل دهند، کسی که زنده‌گی ِ جداگانه‌ی ِ خود-اش را برای ِ زیستن و احساس‌های ِ جداگانه‌ی ِ خود-اش را دارد، کسی که رابطه با او باید خیابانی دو-طرفه باشد. به دست آوردن ِ این فهم در مورد ِ شما به کودکان‌تان یاری خواهد رساند تا چنین چیزی را در مورد ِ آدم‌های ِ دیگر در زنده‌گی‌شان هم شکل دهند. و چنین چیزی به آن‌ها یاری خواهد رساند تا به‌تر در جهانی پیش روند که در آن ظرفیت ِ فهم ِ دیگران – چه برای ِ هم‌کاری و چه برای ِ هم‌آوردی رقابت – کلید ِ موفّقیت است.

۶. از کنش‌مندی‌های ِ ورزشی یا دیگر کنش‌مندی‌های ِ فرا-برنامه‌ای ِ کودکان‌تان بهره برید تا زمان ِ باهمانه‌ی ِ تنهایی برای ِ خودتان بیرون بکشید.

در سراسر ِ سال‌های ِ زیادی که فرزندان‌تان در مدرسه خواهند گذراند، چندین و چند روی‌داد خواهد بود که شما در آن‌ها حاضر شوید. بزرگ‌ترین بخش ِ آن‌ها احتمالاً روی‌دادهای ِ ورزشی خواهند بود، ولی چیزهای ِ دیگری هم خواهند بود: نمایش‌ها، تک‌خوانی‌ها و تک‌نوازی‌ها، جشن‌هایی برای ِ برگزیده‌ها و جایزه‌ها. از دید ِ فرزند همه‌ی ِ آن‌ها به یک اندازه اهمّیت دارند (یعنی، فوری اند). از دید ِ بزرگ‌سال، برخی از این روی‌دادها بااهمّیت‌تر از دیگر موردها هستند. اگر فرزندتان ره‌بری ِ نمایش‌نامه‌ی ِ کلاس را دارد، بسیار فرق دارد با این که او یک سیاهی‌لشکر ِ بی‌هیچ حرف و سخنی باشد. بازی ِ قهرمانی بااهمّیت‌تر از ۱۵ بازی ِ معمول ِ فصل است که پیش از آن برگزار شده است. فرزندتان شاید از شما بخواهد که در همه‌ی ِ روی‌دادها حاضر شوید ولی بی‌شک نیازی به شما ندارد. و برای ِ شما و هم‌سرتان مشروع است که تصمیم بگیرید که به جای ِ نشستن و تماشای ِ یک بازی ِ فوتبال ِ دیگر، پاسخ‌گوی ِ خودتان باشید و مدّتی قدمی بزنید یا ناهاری بیرون بروید و تماس ِ انسانی ِ نابی با هم‌دیگر برقرارید.

این شش گام فهرست ِ فراگیری از همه‌ی ِ چیزهایی نی‌ستند که می‌توانید برای ِ کودک‌ایمن کردن ِ رابطه‌ی ِ زناشویی‌تان انجام دهید، ولی به راستی بنیانی در دست ِ شما قرار می‌دهند تا، هم‌زمان با رشد (در اندازه و شمار) و بالیدن ِ کودکان‌تان،  گام‌های ِ دیگری از خودتان به هنگام ِ نیاز بسازید. اگر شما و هم‌سرتان از وظیفه‌ی‌تان در برابر ِ خودتان و رابطه‌ی‌تان آگاه باشید و از این که فرزندان ِ واگشت‌پذیرتان تاب‌آورتان با پدر-مادری ِ بسنده-خوب هم شکوفا خواهند شد، خوب و خوش خواهید بود. کودکان‌تان هم خوب و خوش خواهند بود چرا که پژوهش‌ها نشان می‌دهند که زناشویی‌های ِ خشنود و به‌کارکرد به‌ترین محیط برای ِ بزرگ شدن ِ فرزندان هستند.

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

2 × 4 =