پند ِ سودمند ِ ۷
رابطهی ِ سکسیتان را کودکایمن کنید
(و بقیهی ِ رابطهیتان را)
در این نقطه از زناشوییتان احتمالاً هنوز زود است که کنشگرانه برای ِ به دنیا آوردن ِ نخستین فرزندتان برنامهریزید. ولی خیلی هم زود نیست که کمکم دستهای از نگرهها را ببالانید توسعه دهید که یقینبخش ِ این باشند که رابطهیتان همچنان در راه ِ رشد و ژرفتر شدن پیش میرود، و این که زناشوییتان پس از آمدن ِ بچّهها هم به همان خشنودی ِ پیش از آن باشد.
برای ِ خیلی از زوجهای ِ زناشوییده کار چنین پیش نمیرود. یکی از ریشهدارترین یافتهها در علوم ِ اجتماعی، که در پژوهش پشت ِ پژوهش بارها دیده شده است، این است که خشنودی ِ زناشویی ِ آدمها کمکم پس از به دنیا آمدن ِ نخستین فرزند پایین میرود و پس از این که فرزندان از خانه میروند کمکم دوباره بالا میرود. غمانگیز است که آن همه زوج ناگهان میبینند که دارند خشنودی با همسرشان را «به خاطر ِ فرزندان» از دست میدهند. نباید چنین باشد. اگر شما اهمیّت ِ ساخت ِ دیوار ِ حریم ِ شخصی پیرامون ِ رابطهیتان را بفهمید – دیواری که حتّا فرزندانتان هم نمیتوانند به خواستِ خود آن را بشکافند – و هر آن چه باید انجام شود انجام دهید تا آن دیوار ِ حریم ِ شخصی را نگهدارید، در سراسر ِ آن بازهی ِ بلندی که بچّهها در خانهیتان هستند بسیار خشنودتر خواهید بود. بچّههایتان هم خشنودتر خواهند بود.
کارهای ِ معیّنی که باید انجام دهید تا آن مرز را پیرامون ِ رابطهیتان با همدیگر نگهدارید، با بزرگتر شدن و بالیدن ِ بچّههایتان تغییر خواهند کرد، ولی همهگی از دو نگره در بارهی ِ رابطهیتان با بچّههایتان سرچشمه میگیرند. شاید تا همین جا هم این نگرهها را از پیش گرفته باشید. اگر خیر، اکنون وقت ِ آن است که جورگشتهایی جور کردن و اصلاحهایی در نگرههایتان داشته باشید.
جورگشت ِ نگره
نگرهی ِ ۱. «خودخواه» واژهی ِ زشتی نیست.
به گمان ِ خیلی از ماها هست. ما، تا اندازهای، فراگرفته ایم که کُنِشیدن بر اساس ِ علاقه و سود ِ مشروع ِ خود اشتباه است. ما فراگرفته ایم که پا پس کشیم از کنشهایی که بهزیستی ِ شخصیمان را به بهای ِ بهزیستی ِ کسی دیگر پیش خواهد برد. ما فراگرفته ایم که چنین کنشهایی «خودخواهانه» هستند، و اگر آنها را انجام دهیم باید احساس ِ گناه کنیم. من این احساس ِ گناه از «خودخواهی» را در خدمتگیرندهگانام، دوستانام، و نه کمتر از همه در خود-ام هم دیده ام.
احساس ِ آن گناه به ویژه در برابر ِ کودکانمان به آسانی رخ میدهد: دیروقت است، شما خسته اید، دوست دارید لم دهید و چند دقیقهای روزنامهای بخوانید و کمکم خاموش شوید. پیش از آن برای ِ دخترتان سه بار داستان خوانده اید – ولی او میخواهد که باز هم آن را بخوانید. چهگونه میتوانید نه بگویید؟ اگر، با مدار-کوتاهی اتّصال کوتاهی در مغزتان، به راستی نه بگویید، باز کاری از دستتان بر نمیآید ولی همچنان که دارید دور میشوید خودتان را به گونهای تبهکار میدانید – «من چهگونه پدر-مادری هستم؟» ما باید بچّههایمان را در اولویت قرار دهیم، درست است؟
من چنین نمیاندیشم. بیشک نه در هر زمان و هر شرایطی. لطفاً این را بفهمید، اگر کار به آن جا کِشد من به خاطر ِ دختر-ام جانام را هم خواهم داد، هیچ مشکلی نیست. ولی وضعیتهای ِ زیادی پیش نمیآیند که ما را با چنان کشمکش ِ ناگزیری میان ِ سود ِ کودکانمان و سود ِ خودمان قرار گیریم.
و ما به راستی باید سود ِ خودمان را هم ببینیم. در واقع، میتوان «خودخواهی» را سراپا به عنوان ِ دستوری اخلاقی دید. منطق ِ این کار چنین است: فرض کنیم شما سگی دارید. آن سگ برای ِ غذا و آب، ورزش و جنبش، جای ِ گرمی برای ِ خواب، و از این دست چیزها به شما وابسته است. شما پاسخگوی ِ همهی ِ این چیزها هستید. فراهم آوردن ِ اینها بر دوش ِ شما است. و اگر شما نتوانید هر بخشی از این چیزها را فراهم آورید، در وظیفهای که در برابر ِ یکی از آفریدههای ِ خداوند بر دوشتان قرار داشته است بزهکار اید. این یعنی، شما بیاخلاق – بد – هستید.
ولی شما یکی از آفریدههای ِ خداوند هم هستید. و تنها کسی که باید پاسخگوی ِ نخست در مراقبت از شما باشد شما اید. و اگر در انجام ِ آن چه برای ِ نگهداشت ِ بهروزی ِ رفاه و خوشکامی ِ خودتان بایسته ضروری است شکست بخورید، پس در پاسخگوییتان به یکی دیگر از آفریدههای ِ خداوند، که شما نام دارد، بزهکار اید.
از این زاویه، کارهای ِ گوناگونی که به خاطر ِ بهروزی ِ خودتان انجام میدهید، از جمله کارهایی که من میخواهم برای ِ پاسبانی از رابطهی ِ زناشوییتان پس از آمدن ِ بچّهها بسفارشم سفارش کنم، «خودخواهانه» نیستند. آنها کارهایی هستند که شما باید انجام دهید.
اکنون شاید شما خرده بگیرید که فرزند ِ ما چیزی بسیار ناهمسان از سگ ِ ما است، و البتّه حق با شما است. ما به فرزندمان به شکلی عشق میورزیم که ژرفتر از آن عشقی است که به سگمان میورزیم. و درست به دلیل ِ همان عشق است که دوست داریم همه جور از-جان-گذشتهگی به خاطر ِ فرزندمان انجام دهیم. ولی یک مشاهدهگر ِ بیطرف – فرض کنید کسی در سفینهای دارد همهی ِ ما را از آن بالا با دوربین ِ دوچشمی ِ نیرومندی میپاید – به ما و فرزندمان مینگرد و دو هستی ِ انسانی میبیند، که هر یک از آنها به یک اندازه دستخوش ِ اندوه، درد، و رنج هستند. و از آن دور-دورها، آن مشاهدهگر ِ بیطرف هیچ دلیلی ندارد که بهروزی ِ فرزند ِ ما را به بهروزی ِ خود ِ ما برتری دهد، یا بهروزی ِ ما را به بهروزی ِ فرزند ِ ما. به چشم ِ مشاهدهگر، بهروزی ِ فرزند ِ ما و خود ِ ما به یک اندازه اهمیّت دارد.
حتّا نیازی نیست که مشاهدهگری در یک سفینه باشید تا اهمیّت ِ بهروزی ِ پدر-مادر را دریابید. یکی از خدمتگیرندههایی که به عنوان ِ بخشی از کار ِ داوطلبانهام در مرکز ِ مارجوری کوولِر برای ِ درمان ِ بازماندههای ِ شکنجه میبینم مادر ِ سرپرست ِ خانواری است که پناهندهای سیاسی از کشوری خارجی است. او شبها در فروشگاهی به چیدن و پُرکردن ِ قفسهها میپردازد تا زندهگی ِ خود-اش و دختر ِ جواناش را بچرخاند. هنگامی که او برای ِ دیدارهایاش با من میآید، ده سال پیرتر از آن چه هست به چشم میزند، او فرسوده است، تناش پر از درد است، و معمولاً بیمار است. از زاویهی ِ دید ِ او، آشکار است که، همهی ِ اینها ارزشاش را دارد – و او چارهی ِ چندانی هم ندارد – ولی آن چه من میبینم رنج ِ او است، و این مرا به درد میآورد.
شما، خوشبختانه، گزینههای ِ بیشتری در این باره خواهید داشت که چه از-خود-گذشتهگیهایی به خاطر ِ فرزندانتان از خود نشان خواهید داد. پس حتّا اگر بیدرنگ برهان ِ استدلال مرا به جان نخرید، دوست دارم در ذهنتان به آن بیاندیشید و آن را بچرخانید. خودتان را به عنوان ِ آن مشاهدهگر در سفینهای بپندارید که دارید به پدر-مادرها و فرزندانشان مینگرید – به شما و فرزندی که شما روزی خواهید داشت. و آن را زیر ِ نور ِ این نگرهی ِ بعدی بنگرید و بسنجید.
نگرهی ِ ۲. هر چه هم شود، بچّههایتان به خوبی رشد خواهند کرد
ما، در این کشور، باور داریم که ما باید بسیار مراقب ِ این باشیم که چهگونه با بچّههایمان برفتاریم رفتار کنیم، وگرنه آنها به شکل ِ بزرگسالهای ِ خشنود، ذهندرست دارای ِ سلامت ِ ذهنی، و موفّقی رشد نخواهند کرد. این میراث ِ دو جنبش از اثرگذارترین جنبشها در روانشناسی در طول ِ قرن ِ گذشته است: فروید-باوری (یا همان روانکاوی) و رفتارباوری. این دو جنبش در بسیاری از چیزها رویاروی ِ هم بودند، ولی هر دو یک اصل ِ سایهافکن ِ یکسان داشتند: این ایده که تجربههای ِ آغازین ِ کودکی در تعیین ِ هوش، تواناییها، و شخصیت ِ فرد – و سرانجام، موفّقیت ِ او – سرنوشتساز اند. پس، برای ِ نمونه، باور بر این بود که آموزش ِ توالت رفتن که بسیار سفت و سخت بود میتوانست فرزند را به جایی رساند که ویژهداشتهای ِ خصیصههای ِ وسواسی و بیاختیاری در خود ببالاند توسعه دهد.
بیشتر ِ پدر-مادرهای ِ مدرن دیگر باوری به این ندارند که آموزش ِ توالت رفتن میتواند از فرزندشان فرد ِ وسواسی-بیاختیاری بسازد، ولی بسیاری هنوز باور دارند – و نگران اند – که اگر کودکانشان گونهی درستی از انگیزشگری را نگیرند مغزشان ظرفیت ِ کاملاش برای ِ اندیشیدن را نخواهد بالاند توسعه نخواهد داد؛ باور دارند که اگر به فرزندانشان درسهای ِ گوناگونی در موسیقی، هنر، ورزش، زبانهای ِ خارجی، و از این دست چیزها داده نشود، آنها بیاستعداد و میانمایه خواهند بود؛ و این که اگر دستودلباز نباشند و انبوهی از «زمانهای ِ باکیفیت» ِ پدر-مادری نگذارند فرزندانشان با آسیب ِ هیجانی رشد خواهند کرد.
ولی، به این سه دلیل ِ ربطدار، هیچ جایی برای ِ نگرانی نیست. نخست، در طول ِ زندهگی ِ میلیونسالهی ِ ما در این سیّاره، ما انسانها به آفریدهگانی فرگشته تکاملیافته ایم که نیازی به توجّه و کوششهای ِ فراعادی ِ پدر-مادری برای ِ بالاندن ِ کامل ِ ظرفیتهایمان نداریم. پیشینیان ِ شکارچی-گردآورندهی ِ دور ِ ما احتمالاً زمانی برای ِ این چیزها نداشتند. پیشینیان ِ کشاورز ِ نزدیکتر-به-ما که بیشک چنین زمانی نداشتند. و پژوهش ِ انسانشناختی بر بسیاری از جامعههای ِ همروزگار ِ معاصر ِ گوناگون در سراسر ِ جهان نشان میدهد که گسترهی ِ گوناگونی از رویههای ِ پرورش ِ فرزند همهگی به نتیجهی ِ یکسانی میانجامند: کودکان ِ خشنود و تندرستی که به شکل ِ بزرگسالان ِ خوب-جورگشته و پُرباری بالانده میشوند.
بیشتر ِ آدمها جدا از این که چهگونه بزرگ شدند، به خوبی بالیده میشوند، زیرا واگشتپذیری تابآوری – این دلیل ِ دوم است – برای ِ ما انسانها یک قانون است. تندرست رشد کردن با وجود ِ داشتن ِ سطح ِ زیر ِ میانگینی از پدر-مادری کمترین چیزی است که میتوان داشت. فرزندان میتوانند با وجود ِ آزار ِ فیزیکی یا سکسی ِ بسیار، یتیم شدن، اثرهای ِ روانگزای ِ جنگ، و طلاق ِ پدر-مادرشان همچنان شکوفا شوند.(۱) اگر کودکان میتوانند آن همه چیز را از سر بگذرانند، پس کودکان ِ شما هم همهی ِ کژ-رَویهای ِ کوچک ِ شما از پدر-مادری ِ بیکموکاست را از سر خواهند گذراند (هر چه که باشد). برعکس، برخی از فرزندان، خوشبختانه تنها کمینهی ِ اقلّیت ِ کوچکی از آنها، ژنهایی به ارث میبرند که آنها را پذیرندهی ِ گسترهی ِ گوناگونی از مشکلهای ِ روانشناختی میسازند از جمله افسردهگی و افسردهگی ِ شیدایی، الکلبارهگی، روانپارهگی شیزوفرنی، و پریشانیهای ِ دلنگرانی مانند ِ پریشانی ِ حملهی ِ وحشتزدهگی و پریشانی ِ وسواسی-بیاختیاری. باتوجّهترین و عشقورزترین پدر-مادرها هم شاید نتوانند جلوی ِ بالیدن ِ توسعهی ِ آن مشکلها را در فرزندی که آسیبپذیری ِ ژنتیکی دارد بگیرند.
سوم، استعدادها و ظرفیتهایی که پدر-مادرها به سختی میکوشند تا با مهندسی ِ محیطی آنها را بالاتر ببرند اثرپذیری ِ نیرومندی از سوی ِ وراثت هم دارند. اگر شما بیش از یک فرزند داشته باشید خواهید دریافت که هر یک از فرزندانتان با خوی و منش ِ جداگانهای به دنیا میآید چرا که هر فرزند آمیزهی ِ ناهمسانی از ژنهای ِ شما و همسرتان است. آن خوی و منش بر کنشمندیها و پسندهای ِ شما در هر مرحلهای از بالاییدن توسعه اثر میگذارد. این حرف به این معنا نیست که اثرهای ِ محیطی نقش ِ بااهمیّتی در بالیدن ِ انسان ندارند؛ آشکار است که دارند. ولی آنها را نمیتوان جایی نزدیک ِ کلّ ِ داستان بودن دانست. شما شاید بتوانید با تلاش ِ فراوان اندکی کودکتان را باهوشتر سازید، ولی نه چندان زیاد. برای ِ نمونه، فرزندانی که استعداد ِ موسیقی ندارند، به زور میتوانند نوازندهگی ِ پیانو بیآموزند ولی چندان لذّتی از آن نخواهند برد و در نخستین فرصتی که دست دهد بیخیال ِ آن خواهند شد. فرزندانی که استعداد ِ موسیقی دارند نیازی به آوردن ِ فشار از سوی ِ پدر-مادرشان ندارند. آنها به دلخواه ِ خودشان به آن سو کشیده خواهند شد.
پند ِ اخلاقی ِ داستان این است که شما میتوانید به کودکانتان اعتماد داشته باشید. آنها نیازی به اَبَر-پدر-مادری ندارند. آنها فقط نیاز به پدر-مادری دارند که، به گفتهی ِ روانپزشک ِ کودک ِ برجسته، جان وینیکات، «به اندازهی ِ بسنده خوب» باشد. با همان پدر-مادری ِ بسنده-خوب هم آنها رو به خودشان بالانده خواهند شد – به شکلهایی که شاید شما چشمداشت ِ آنها را داشتید، و به شکلهایی که شما هرگز در خواب هم نمیدیدید ولی مایهی ِ خوشی ِ شما خواهد شد. خیلی وقت ِ پیش ستون ِ شگفتانگیزی از یک روزنامه را خواندم – آرزو داشتم به یاد آورم که چه کسی آن را نوشته بود – که داشت همان نکتهای را میگفت که من هماکنون میکوشم بگویم. من این بخش را همچون آن نویسنده به پایان میبرم: هنگامی که نوبت به بالیدن ِ کودکانتان میرسد، لم دهید، آسوده بگیرید، و از این نمایش سرخوش شوید.
اصل ِ برجسته
حالا که نگرههایتان جورگشتیده اند اصلاحشده اند، فقط یک چیز ِ دیگر است که باید بفهمید، و در ژرفای ِ جانتان به آن باور یابید، تا گامهایی را انجام دهید که رابطهیتان را کودکایمن کنید. آن چیز این اصل ِ برجسته است:
وقتی بچّه دارید، شما و همسرتان باید رابطهیتان با همدیگر را «هر روز» بکُنِشید ایفا کنید – نه فقط در قرارهای ِ عشقولانه یا دیگر پیشآمدهای ِ ویژه.
برخی از زوجها چنین میاندیشند که دارند کارها را خوب پیش میبرند اگر بتوانند هر هفته یا هر دو هفته یک بار شبی را با هم بیرون بروند، در حالی که در همهی ِ زمان ِ باقیماندهیشان بچّهها باشند که کانون ِ توجّهشان اند و هیچ تماسی با همدیگر نداشته باشند. آنها در اشتباه اند. اگر شما و همسرتان هر روز تماس ِ هیجانی نداشته باشید پس ناچار اید که بخش ِ بسیار زیادی از زمانتان را در آن شبهای ِ قرار ِ گرانبها فقط به جبران ِ عقبماندهگیهایتان و چیره شدن بر ناخوشآیندیای بگذرانید که هنگامی پیش میآید که دو عاشق از هم جدا باشند. (و بچّههایتان ریز به ریز همچون فاصلهی ِ جغرافیایی میتوانند دلیل ِ آن حسّ ِ احساسشدهی ِ جدایی باشند.)
منظور ِ من از «کُنِشیدن ِ رابطهیتان» چیست؟ منظور-ام دو چیز است: الف) نشان دادن ِ علاقهیتان به همدیگر، و؛ ب) نشان دادن ِ مراقبت ِ دو-سره. ما برای ِ نگهداشت ِ بهروزی ِ روانیمان هر روز نیازمند ِ این منبعهای ِ هیجانی ِ سرنوشتساز، علاقه و مراقبت، از سوی ِ عاشقمان هستیم، درست همچنان که هر روز نیازمند ِ غذا برای ِ بدنمان هستیم. و اگر روزها بدون ِ علاقه و مراقبتی که نیاز داریم بگذرند، ذهنمان به روش ِ خود-اش رنج میبرد، همچنان که بدنمان بدون ِ غذا چنین است.
واقعاً چندان زمان ِ زیادی نمیبرد که هر روز رابطهیتان را بکُنِشید. من منظور-ام حتماً گفتوگوهای ِ ژرف و آتشین نیست؛ اگر چه، اگر به راستی به عنوان ِ پرورشگر و مدیر ِ همدیگر کنش داشته باشید هر روز دستکم یکی دو گفتوگوی ِ بااهمیت خواهید داشت. نکتهی ِ کلیدی در بارهی ِ کُنِشیدن ِ رابطهیتان این است که به گونهای و تا اندازهای با هم درگیر باشید؛ و راههای ِ بسیار فراوانی برای ِ انجام ِ این کار هست. به شما از نگاه ِ کوتاهی خواهم گفت که از زوجی داشتم که بیش از ۴۵ سال ِ پیش رابطهیشان را میکُنِشیدند و من تا به امروز به روشنی آن را به یاد دارم. در سال ِ نخستام در دانشگاه، موریس کارنووسکی، بازیگر ِ سرشناس ِ شکسپیری ِ آن روزها، باشنده-هنرمند هنرمند ِ مقیم بود. او آن زمان در دههی ِ شصت ِ زندهگیاش بود، و در نقش ِ شاه لیر رشتهکار کارشناس ِ ویژه بود. کارنووسکی و زناش از سالها پیش در آپارتمان ِ همکفی در یکی از خوابگاهها مینشستند. یک شب ِ زمستانی بود که من داشتم میگذشتم و، از لای ِ پردههای ِ نیمکشیده، آنها را دیدم که داشتند رابطهیشان را میکُنِشیدند. آیا آنها داشتند شعری را بلند با هم میخواندند یا گفتوگوی ِ ژرفی از شکسپیر داشتند؟ نه. آنها پشت ِ میز ِ آشپزخانه نشسته بودند و سرگرم ِ کارتبازی بودند.
اصل ِ هر روز کُنِشیدن ِ رابطهیتان بافتار ِ گستردهتری برای ِ فهمیدن ِ گامهای ِ کودکایمنی فراهم میآورد که میخواهم آنها را بازگویم. سرانجام، این اصل به عنوان ِ «زَبَر-برنامه»ای خواهد بود که میتواند راهنمای ِ شما در ساخت ِ گامهای ِ اضافی باشد، گامهایی که در خور ِ شما دو نفر ساخته شده اند، تا رابطهیتان را کودکایمن کنید.
گامهای ِ کودکایمنساز
۱. پیش از آوردن ِ نخستین فرزندتان، تا جایی که میتوانید شکیبا باشید صبر کنید.
این روزها، مردان و زنان در سنهایی بزرگتر از سالیان ِ پیش میزناشویند. و هر چه بزرگتر بزناشوییم، ساعت ِ زیستی بلندتر میتیکتاکد. همچنین، ما نمیخواهیم که پدر-مادر ِ «پیری» باشیم. ما میخواهیم بچّههایمان را در زمانی داشته باشیم که هنوز جوان و نیرومند ایم. همهی ِ اینها بسیار درست اند. ولی بگذارید کمی روی ِ این نمونهی ِ فرضی حساب و کتابی انجام دهیم:
باب و بتی وقتی ۲۵ ساله بودند همدیگر را دیدند. آنها وقتی تک و تنها و فقط با هم قرار گذاشتن را آغازیدند که ۲۶ ساله بودند، و هنگامی که ۲۸ ساله بودند با هم زناشوییدند. حالا ۳۰ ساله اند. آنها احساس میکنند که پنج سال ِ خوب را به تنهایی با هم بوده اند، و این که اکنون شاید خوب است که گروهی بیآفرینند.
آیا زمان ِ آن است که بچّهدار شوند؟ اگر دلیل ِ بسیار پرفشاری برای ِ این کار داشته باشند، مانند ِ دلواپسیهایی در بارهی ِ باروری، پس شاید زماناش است. اگر نه، پس به گمان ِ من آسودهتر خواهند بود اگر چند سالی شکیباتر باشند. پیش از همه، آنها در گذر از سه سال ِ نخست ِ زناشویی هستند، که بازهی ِ زمانی ِ ریسک ِ بالاتر برای ِ طلاق است.هر اندازه هم که آنها دو سال ِ پیش در بارهی ِ قدرت ِ رابطهیشان یقین داشتند، دو سال بعد حتّا یقین ِ بیشتری خواهند داشت. دوم، اگر آنها دو سال ِ دیگر هم شکیبایی به خرج دهند، پس مرحلهی ِ بهتنهایی-باهم ِ پیشکودک ِ خود را تا ۴۰ درصد افزایش داده اند، از ۵ سال به هفت سال. از دید ِ من این کار اهمیّت ِ بزرگ و بسیار مثبتی دارد.
آن چه باب و بتی پیش از بچّه داشتن نمیدانند، ولی پس از آن بیشک به ستایش ِ آن خواهند رسید، این است که پنج سال زمان ِ چندان درازی برای ِ به تنهایی با هم بودن نیست. بگذارید فرض کنیم که آنها فقط یک فرزند دارند، که در ۱۸ سالهگی برای ِ رفتن به دانشگاه از خانه میرود. هجده سال – این بیش از سه برابر ِ زمانی است که آنها به تنهایی با هم بوده اند. اگر آنها دومین بچّه را دو سال پس از نخستین بچّه داشته باشند، و آن یکی هم در ۱۸ سالهگی از خانه برود، پس ۲۰ سال زمان خواهد برد تا آنها دوباره با هم تنها شوند – چهار برابر ِ زمانی که پیش از پدر-مادر شدن با هم داشته اند.
هنگامی که باب و بتی دارند میزبان ِ دیدارهای ِ دختر-پیشآهنگی میشوند، فرزندانشان را رو به بازیها و درسها میرانند، و میکوشند هنگام ِ تعطیلات ِ خانوادهگی برای ِ خودشان کمی حال ِ خوش به دست آورند، با شیفتهگی ِ فراوانی به روزهای ِ خوشی که با هم تنها بودند خواهند نگریست. آنها هر دقیقهاش را گرامی خواهند داشت، و آرزویشان این خواهد بود که کاش بیشتر بود. شما هم چنین احساسی خواهید داشت، پس چرا تا جایی که میتوانید شکیبایی به خرج ندهید، پیش از آن که نقطهی ِ پایانی بر خوشی و آزادی ِ با هم به تنهایی بودن بگذارید.
۲. نوزاد را به اشتراک بگذارید.
این شاید بااهمیّتترین گام از میان ِ همهی ِ گامها باشد، پس با مراقبت بخوانید.
خیلی سال ِ پیش، هنگام ِ برگزاری ِ همآیشی در مورد ِ خانوادهدرمانی، آموزشگر که خانوادهدرمانگر ِ برجستهای بود، در بارهی ِ پدرهایی حرف میزد که «برونرانده از خانوادهها» هستند. برونرانده – با فشار به بیرون راندهشده، مانند ِ خمیردندانی که از لولهی ِ خمیردندان بیرون میزند. آن تصویر ِ شبحوار از آن زمان تا کنون با من مانده است. پس از سالهای ِ بسیار و موردهای ِ بسیار، من حالا ایدهی ِ بسیار روشنتری دارم از آن چه منظور ِ آموزشگر بوده است.
نوزاد به دنیا میآید. شوهر، به هر دلیلی، از اشتراک در مراقبت از نوزاد کنار میکشد. (زن شاید حتّا با دلسرد ساختن ِ شوهر-اش در این کار همدست هم شود، با این ادّعا که او در مراقبت از نوزاد خوب نیست، یا این که زن دوست دارد همهی ِ کارها را خود-اش انجام دهد.) سپس، با احساس ِ رهاشدهگی از سوی ِ شوهر-اش، زن به نوزاد وابستهتر میشود. هر چه به نوزاد وابستهتر میشود، احساس ِ دلبستهگی ِ کمتری به شوهر-اش میکند، و شوهر احساس ِ بریدهگی ِ بیشتری از او و نوزاد میکند، و شوهر کمکم از هر دوی ِ آنها بیزار میشود. سرانجام، این دور ِ باطل به نقطهای میرسد که شوهر، حتّا اگر بخواهد (که، معمولاً، نمیخواهد)، نمیتواند دوباره به سوی ِ زن و نوزاد-اش بازگردد. نوزادهای ِ بیشتر فقط این موضوع را بدتر میسازند تا جایی که خانوادهای آفریده میشود که، اگر آن را به شکل ِ نمودار میدرآوردید، همانند ِ این خواهد بود:
نوزادها خوشهای پیرامون ِ مادر شکل میدهند و شوهر به تنهایی جایی در گوشهی ِ چپ قرار میگیرد. بفرمایید، پدر ِ برونرانده!
تنها راه – دوباره میگویم، تنها راه – برای ِ پیشگیری از رخداد ِ چنین چیزی برای ِ شما این است که هر دوی ِ شما تا جایی که میشود در همهی ِ کنشمندیهای ِ درگیر با مراقبت از نوزادتان شرکت داشته باشید.
این موضوع را به ویژه زوجهایی باید حواسشان باشد که پیرو ِ مدل ِ سنّتی ِ زناشویی اند که در آن زن در خانه میماند و مراقب ِ تمام-وقتی برای ِ فرزندان است، و ریسک ِ بالایی دارد که شوهر از مراقبت ِ نوزاد برونرانده شود. زوجهایی که پیرو ِ مدلی هستند که من آن را مدل ِ «غیرسنّتی» ِ زناشویی مینامم، که در آن زن تمام-وقت در خانه نمیماند، ولی تغییرهای ِ بیشتری در کار و سبک ِ زندهگیاش میدهد تا با نوزاد سازگار شود، هم این ریسک را دارند.
برای ِ یقین یافتن از این که شوهر در خانه و زندهگیتان برونرانده نمیشود، باید یقین یابید که:
۱. شوهر هر روز کاملاً از این باخبر میشود که چه بر نوزاد میگذرد. یعنی زن باید بگوید و شوهر باید بشنود.
۲. شوهر، همین که از سر ِ کار به خانه میرسد، مراقبت از نوزاد را باید به دوش کشد. برخی از شوهران ادّعا دارند که، پیش از این که کمکم با نوزاد سر و کلّه بزنند، نیاز به زمانی برای ِ فشارزدایی از فشارهای ِ روانی ِ کار دارند. ادّعای ِ من این است که بهترین راه برای ِ یک مرد برای ِ آرام شدن پس از کار شناور شدن در مراقبت از نوزاد است – و حق با من است.
۳. شوهر کارشناسی ِ ناوابستهی ِ خود-اش را در جنبههای ِ گوناگون ِ مراقبت از نوزاد میبالاند توسعه میدهد. برای ِ رخ دادن ِ چنین چیزی، شوهر باید این اجازه را داشته باشد که مراقبت از نوزاد را به روش ِ خود-اش انجام دهد، حتّا اگر روشاش با روش ِ زناش یکی نباشد. راههای ِ زیادی برای ِ رسیدن به خدا هست، و راههای ِ زیادی برای ِ حمام بردن ِ نوزاد، پوشکیدن ِ پوشک کردن ِ او، غذا دادن به او، به خواب بردن ِ او، و چنین چیزهایی هست. بیشتر ِ ناهمسانیهایی که در روش ِ مراقبت ِ مادرها و پدرها از نوزادشان هست چندان اهمیّتی ندارند، چرا که نوزادان واگشتپذیر تابآور اند و در همهی ِ روشهای ِ گوناگون ِ مراقبت شکوفا میشوند، از جمله در مراقبت ِ کمتر-از-بهینه. یعنی حتّا اگر به گمان ِ مامان بابا دارد آن کار را «اشتباه» انجام میدهد نمیتواند از او به خاطر ِ آن کار بیانتقادد انتقاد کند. این موضوع برای ِ نوزاد اهمیّتی ندارد. و برای ِ هر سهی ِ آنها، همین بیکران بهتر است که او این کار را اشتباه انجام دهد تا این که اصلاً انجام ندهد – که میتواند چنین پیآمدی رخ دهد اگر، هر گاه که او کاری انجام میدهد، به او گفته شود که آن کار را اشتباه انجام داد.
هنگامی که شوهر تا جایی که میشود کاملاً در مراقبت از نوزاد شرکت داشته باشد، آن نوزاد چیزی میشود که او و زناش کاملاً در آن مشترک اند، چیزی که آنها را یکی میسازد. هنگامی که شوهر تا جایی که میتواند مراقبت از نوزاد را انجام میدهد، نه تنها کمکدست ِ زناش میشود و به او این حس را میدهد که مراقب ِ بهروزی ِ او هست بلکه به اهمیّت ِ کاری که زناش انجام میدهد هم میآریگوید تصدیق میکند، و به خاطر ِ آن به او ارج مینهد. همچنان که در «آیا عشق ِ ما پایدار خواهد بود؟» گفتم آن گونه از آریگویی پارمایهی ِ محتویات ِ سرنوشتسازی برای ِ زنده نگهداشتن ِ عشق است. زنی که آن آریگویی را میگیرد دوست ندارد شوهر-اش را به کناری زند و همهی ِ مهر-اش را به نوزاد ببخشد. در واقع، پس از آمدن ِ نوزاد، نیرومندترین چیزی که شما میتوانید برای ِ نگهداشت ِ پیوند ِ سکسیتان انجام دهید، به اشتراکگذاری ِ نوزاد است. اگر چنین چیزی نتواند شما را به این باور رساند که باید نوزاد را به اشتراک بگذارید، من نمیدانم دیگر چه چیزی میتواند.
۳. یک شب از نوزاد دور شوید، هر چه زودتر بهتر.
برای ِ سو و من یک سال و نیم کشید تا یک شب از نوزادمان دور شویم. من این را به عنوان ِ یکی از بزرگترین اشتباههای ِ زندهگیام میدانم. ما میتوانستیم یک سال زودتر این کار را انجام دهیم، و باید انجام میدادیم.
خیلی ساده، هر چه زودتر یک سفر ِ یکشبه از نوزاد دور بمانید، زودتر به این خواهید رسید که انجام ِ این کار مشکلی ندارد. البتّه، نخستین بار که دور میمانید، زیاد در بارهی ِ نوزاد حرف خواهید زد. شاید حتّا نگران ِ نوزاد شوید. ولی خیلی هم به شما حال خواهد داد. همین که آن مرخصی ِ کوتاه ِ نخست را دور از نوزادتان بمانید، بیشک دوست خواهید داشت که مرخصیهای ِ دیگری هم بگیرید. پس هر چه زودتر این کار را بیآغازید، مرخصیهای ِ بیشتری خواهید گرفت. و هر چه مرخصیهای ِ بیشتری بگیرید، پیوند ِ عشقولانه و سکسیتان – شما – سود ِ بیشتری خواهد برد.
ولی پس نوزاد چه؟!؟!؟! نوزاد خوب و خوش خواهد بود. پیش از این هم گفتم و باز… نه. شما بگویید! پس از من دوباره بگویید: «نوزادان واگشتپذیر تابآور هستند. نوزادان واگشتپذیر هستند. نوزادان واگشتپذیر هستند». این را ذکر ِ روزانهیتان سازید. به این هم بیاندیشید: چه چیزی برای ِ نوزادتان بدتر است، جدایی ِ کوتاهی از شما، یا جدایی ِ شما از همدیگر به دلیل ِ نادیده انگاشتن ِ رابطهی ِ خودتان؟
و چنین هم نیست که گویی شما نوزاد را با کسی تنها گذاشته اید که کاملاً با او غریبه است. شما او را با خانوادههایتان تنها گذاشته اید – پدر-مادربزرگها، داییها و عموها، خالهها و عمّههایاش. ولی اگر همهی ِ آنها در آن سوی ِ کشور باشند چه؟
۴. یک شرکت ِ همیاری برای ِ بچّهداری راه بیاندازید.
در بیشتر ِ دورههای ِ تاریخ ِ انسان، فرزندان در میان ِ خانوادههای ِ گسترده بزرگ میشدند و مراقبان ِ زیادی داشتند. برای ِ نمونه، در روستای ِ اتریشیای که سو کار ِ میدانی ِ اصلیاش را در دههی ِ ۱۹۷۰ انجام میداد، فرزندان – از جمله کودکان – معمولاً از سوی ِ پدر-مادربزرگها مراقبت میشدند و در همان زمان پدر-مادرها برای ِ کار به مزرعهها یا کارخانهها میرفتند. شاید هنوز هم آن جا به همین شکل باشد، و بیشک در بسیاری از جاهای ِ دیگر چنین هست.
امریکاییهای ِ میانطبقهی ِ طبقهی ِ متوسّط ِ گردان سیّار استثنایی بر این قانون هستند. (مورد ِ دیگری از دستههای ِ «اگر به ازای ِ هر کدام از آنها یک سکّهی ِ پنج تومنی داشتم» همین زوجهای ِ امریکایی ِ گردانی هستند که خانوادهای دم ِ دستشان نیست که به آنها در مراقبت از نوزاد یاری رساند.) اگر شما هم یکی از آن خیلی هستید که سیستم ِ پشتیبانی ِ خویشاوند-پایهی ِ در-دسترسی برای ِ خودتان و نوزادتان ندارید، پس باید چنین چیزی بسازید.
آیا هیچ یک از دوستانتان هستند که نوزادی داشته باشند؟ آیا هیچ یک از دوستانتان در آستانهی ِ چنین چیزی هستند؟ از آن جا که بیشتر ِ ما با آدمهایی از گروههی ِ خودمان – سنّ ِ یک سان، مرحلهی ِ زندهگی ِ یکسان – زمان میگذرانیم شاید زوجهای ِ دیگری باشند که شما از پیش میشناسید و دوست دارند که به به شکل ِ یک شرکت ِ همیاری به شما بپیوندند. اگر نه، جایی هست که احتمالاً بتوانید چنین کسانی را ببینید: کلاسهای ِ پیشزایمان، مثلاً کلاس ِ لامازه. هنگامی که رفتن به این کلاس را میآغازید این نکته را به یاد داشته باشید. در جستوجوی ِ زوجهایی باشید که مانند ِ آدمهایی هستند که میتوانید با آنها دوست باشید. به شناخت ِ آنها بپردازید. جای ِ دیگری که میتوانید زوجهایی را برای ِ شرکت ِ همیاریتان ببینید دفتر ِ پزشک ِ کارشناس ِ کودکان است. سرانجام، حتماً از دوستانتان هم بپرسید که آیا آنها دوستان ِ دیگری دارند که کودکانی داشته باشند یا نه.
همهی ِ آن چیزی که برای ِ داشتن ِ شرکت ِ همیاری ِ بچّهداریتان نیاز دارید فقط یک زوج ِ دیگر است. این که این شرکت ِ همیاری چهگونه میکارکند بسیار ساده است: یک هفته ما مراقب ِ نوزاد ِ شما خواهیم بود تا شما بتوانید با هم به قرار ِ عشقولانهای بروید، و هفتهی ِ بعد شما مراقب ِ نوزاد ِ ما خواهید بود تا ما بتوانیم با هم به قراری برویم.
۵. به کودکانتان بیآموزید که به حریم ِ شخصیتان ارج نهند.
طبیعی است که تازه-از-راه-رسیدهیتان در همان اتاق ِ شما خواهد خوابید و زمان ِ زیادی را در تختخواب با شما خواهد گذراند. حتّا پس از این که نوزاد از شیر ِ مادر گرفته شده است، و کمکم به تختخواب ِ کوچکی در اتاق ِ خود-اش روانه شده است، شما نوزاد را با خودتان به تختخواب خواهید آورد. همه با هم درآغوشیدن با یک نوزاد یکی از بهترین سرخوشیهای ِ زندهگی است. و فرزندتان تا مدّتی پس از نوزادی دسترسی ِ آزاد به اتاقخوابتان خواهد داشت. ولی در نقطهای – و، باز هم، هر چه زودتر بهتر – برای ِ خود ِ شما بهتر است که به کودکانتان بیآموزید که اتاقخوابتان فضای ِ خصوصیتان است: این که آنها نمیتوانند به خواست ِ خود بدو-بدو به آن جا بیآیند و بروند؛ این که اگر در ِ اتاقخواب بسته است، آنها نمیتوانند بدون ِ در زدن و سپس گرفتن ِ اجازهی ِ شما آن را بگشایند؛ و این که اگر شما به آنها اجازه ندهید، آنها باید بروند و شما را تنها بگذارند. همین گونه، کودکانتان هر چه بزرگتر میشوند و بیشتر حسّی از خودشان میبالانند توسعه میدهند، شما هم به حریم ِ شخصی ِ آنها ارج خواهید نهاد. ولی قانون برای ِ آنها – دستکم هنگامی که هنوز سنّ ِ کمی دارند – همان قانونهایی نیست که برای ِ شما هست. هر چه کودکان بزرگتر شوند، قانون برای ِ آنها بیشتر همانند ِ قانون برای ِ شما خواهد بود ولی نه دقیقاً همانند ِ آنها: شما پدر-مادر اید. برخی از آدمها هوادار ِ قرار دادن ِ قفلی روی در ِ اتاقخوابتان هستند. من نیستم. قفل بیشک کودکانتان را بیرون نگاه خواهد داشت. ولی این واقعاً چیزی نیست که هدف ِ شما است. آن چه شما میخواهید این است که هنگامی که در بسته است آنها به وارد شدن حتّا لحظهای نیاندیشند. قفل به خودی ِ خود چنین کاری انجام نمیدهد.
آموزش به کودکانتان برای ِ ارج نهادن به حریم ِ شخصیتان، که با در ِ بستهی ِ اتاقخواب چنین سیگنالی داده میشود، چندین کار ِ بااهمیّت را برایتان به انجام میرساند. پیش از همه، فضایی خصوصی میآفریند که شما دو نفر بتوانید کارهایی را انجام دهید که نمیخواهید کودکان تماشاگر ِ آنها باشند، چه گفتوگویی در بارهی ِ یکی از آنها باشد و چه سکس. دوم، مرزی میان ِ زیرسیستمهای ِ پدر-مادری و فرزندی در خانواده میآفریند، و این کار پایگانی سلسلهمراتبی را میبنیانگذارد که پدر-مادر را بالاتر از همه قرار میدهد. اگر فقط یک چیز باشد که هر خانوادهدرمانگری بر سر ِ آن همنوا باشد این است که یک ساختار ِ خانوادهگی ِ تندرست سالم نیازمند ِ چنین مرزبندی و پایگانی سلسلهمراتبی است. سوم، آموزش ِ کودکانتان به ارج نهادن بر حریم ِ شخصیتان یاریگر ِ آنها خواهد بود تا مفهومی از شما را به عنوان ِ چیزی غیر از پدر-مادرشان ببالانند توسعه دهند که هر اندیشه و کنششان دور ِ آنها میچرخد. این به کودکانتان یاری میرساند تا فهمی از شما به عنوان ِ کسی دیگر ببالانند توسعه دهند، کسی که زندهگی ِ خودش را برای ِ زیستن و احساسهای ِ جداگانهی ِ خود-اش را دارد، کسی که رابطه با او باید خیابانی دو-طرفه باشد. به دست آوردن ِ این فهم در مورد ِ شما به کودکانتان یاری خواهد رساند تا چنین چیزی را در مورد ِ آدمهای ِ دیگر در زندهگیشان هم ببالانند توسعه دهند. و چنین چیزی به آنها یاری خواهد رساند تا بهتر در جهانی پیش روند که در آن ظرفیت ِ فهم ِ دیگران – چه برای ِ همکاری و چه برای ِ همآوردی رقابت – کلید ِ موفّقیت است.
۶. از کنشمندیهای ِ ورزشی یا دیگر کنشمندیهای ِ فرا-برنامهای ِ کودکانتان بهره برید تا زمان ِ باهمانهی ِ تنهایی برای ِ خودتان بیرون بکشید.
در سراسر ِ سالهای ِ زیادی که فرزندانتان در مدرسه خواهند گذراند، چندین و چند رویداد خواهد بود که شما در آنها حاضر شوید. بزرگترین بخش ِ آنها احتمالاً رویدادهای ِ ورزشی خواهند بود، ولی چیزهای ِ دیگری هم خواهند بود: نمایشها، تکخوانیها و تکنوازیها، جشنهایی برای ِ برگزیدهها و جایزهها. از دید ِ فرزند همهی ِ آنها به یک اندازه اهمیّت دارند (یعنی، فوری اند). از دید ِ بزرگسال، برخی از این رویدادها بااهمیّتتر از دیگر موردها هستند. اگر فرزندتان رهبری ِ نمایشنامهی ِ کلاس را دارد، بسیار فرق دارد با این که او یک سیاهیلشکر ِ بیهیچ حرف و سخنی باشد. بازی ِ قهرمانی بااهمیّتتر از ۱۵ بازی ِ معمول ِ فصل است که پیش از آن برگزار شده است. فرزندتان شاید از شما بخواهد که در همهی ِ رویدادها حاضر شوید ولی بیشک نیازی به شما ندارد. و برای ِ شما و همسرتان مشروع است که تصمیم بگیرید که به جای ِ نشستن و تماشای ِ یک بازی ِ فوتبال ِ دیگر، به خودتان پاسخگو باشید و مدّتی قدمی بزنید یا ناهاری بیرون بروید و تماس ِ انسانی ِ نابی با همدیگر برقرارید.
این شش گام فهرست ِ فراگیری از همهی ِ چیزهایی نیستند که میتوانید برای ِ کودکایمن کردن ِ رابطهی ِ زناشوییتان انجام دهید، ولی به راستی بنیانی در دست ِ شما قرار میدهند تا، همزمان با رشد (در اندازه و شمار) و بالیدن ِ کودکانتان، گامهای ِ دیگری از خودتان به هنگام ِ نیاز بسازید. اگر شما و همسرتان از وظیفهیتان در برابر ِ خودتان و رابطهیتان آگاه باشید و از این که فرزندان ِ واگشتپذیرتان تابآورتان با پدر-مادری ِ بسنده-خوب هم شکوفا خواهند شد، خوب و خوش خواهید بود. کودکانتان هم خوب و خوش خواهند بود چرا که پژوهشها نشان میدهند که زناشوییهای ِ خشنود و بهکارکرد بهترین محیط برای ِ بزرگ شدن ِ فرزندان هستند.