«ما پرورشگر و مدیر ِ همدیگر هستیم». این جملهای است که یک زوج در بارهی ِ سرشت ِ درگیری ِ عمیق ِ خود با زندهگی ِ کاری ِ همدیگر میگفتند: این که خودشان را از آن چه در کار ِ همدیگر میگذشت باخبر نگاه میداشتند، و این که پشتیبان، آریگوی تاییدکننده، و گاه یاریگر ِ تلاشهای ِ همدیگر برای ِ کنار آمدن با مشکلهای ِ کاری و دستیابی به هدفهای ِ شغلیشان بودند.
صمیمانه درگیر ِ زندهگی ِ کاری ِ همسرتان بودن اهمّیتی سرنوشتساز دارد و اهمّیت ِ آن در حفظ ِ سطح ِ بالایی از آریگویی ِ دو-سره است، آریگوییای که برای ِ زنده نگاه داشتن ِ عشقتان به آن نیاز دارید.
حالا به این داستان گوش دهید، داستانی که من بارها و بارها شنیده ام، و شاید شما هم شنیده باشید: کورینا و کونراد با هم میزناشویند. هر یک شغلی دارند که برایشان بااهمّیت و رضایتبخش است. آنها هر یک چنان غرق ِ شغل ِ خود میشوند که تماسشان را با آن چه در شغل ِ دیگری میگذرد از دست میدهند. در بارهی ِ زندهگی ِ کاریشان چندان حرفی با هم نمیزنند. هیچ یک به روشنی نمیداند که دیگری چه احساسی در بارهی ِ زندهگی ِ کاریاش دارد، و چرا. آنها شاید حتّا خیلی برایشان روشن نباشد که همدمشان در همهی ِ آن ساعتها سر ِ کار در حال ِ انجام ِ چه چیزی است. سپس، ناگهان یکی از آنها عاشق ِ یکی از همکاراناش میشود، و کورینا و کونراد از هم طلاق میگیرند.
همهی ِ ما میدانیم که شغل ِ خودمان تا چه اندازه برایمان اهمّیت دارد – چه به این دلیل که بخش ِ بزرگی از کیستیمان هویتمان را با آن میشناسیم، چه فقط به این دلیل ِ ساده که زمان ِ زیادی بر سر ِ آن میگذرانیم و این شغل راه ِ گذران ِ زندهگی ِ ما است. به هر اندازه که در واقع ارزش ِ خودمان را با شغلمان بسنجیم، و نیز به اندازهای که آن کار را خوب انجام دهیم، شغلمان حتّا بااهمّیتتر هم میشود. کار ِ ما به ما فرصت ِ خود-آریگویی میدهد: «نشست ِ سختی بود، ولی من خوب از پساش برآمدم. من واقعاً به آن مردان نشان دادم که دیگر به این فکر نکنند که یک دختر از پس ِ این کار بر نمیآید». ولی گفتن ِ چنین چیزهایی به خودمان هر اندازه هم که خوشآیند باشد، سرآخر ولی موضوع همان آریگوییای است که ما از دیگران میگیریم. و اگر بدانیم آن شخصی که هماکنون آریگوی ِ ما است واقعاً بزرگی ِ آن چه را ما انجام داده ایم میفهمد، آریگوییاش گویی بزرگتر هم به چشم میآید. فرض کنیم که کونراد چنان آریگوییای را از همکار-اش دایان – یا کورینا، از همکار-اش دنی – میگرفته است و این را بسنجیم با باورداشتهای ِ تصدیقهای ِ سرسری که آنها از همدیگر میگرفته اند (مثلاً، «وای، خیلی خوب ئه عزیز-ام»). و نیز در ذهنتان به حسّ ِ مراقبت ِ دو-سرهای بیاندیشید که هر یک با همکار-اش دارد – چیزی که پیآمد ِ بسیاری از گفتوگوهای ِ همدلانه در بارهی ِ مشکلهای ِ کاری است – و آن را بگذارید در برابر ِ این حرفی که آنها در خانه میشنوند، «من آرزو داشتم که میتوانستم به کمکات بیآیم عزیز-ام، ولی میدانی من کار ِ تو را نمیفهمم». و کشش ِ فیزیکی را هم به اینها بیافزایید تا همه چیز برای ِ یک عشق ِ برونزناشویی فراهم باشد. من آدمهایی را میشناسم که، با این که هرگز نمیخواستند، دچار ِ چنین عشقی شدند. حتماً چنین چیزی نباید برای ِ شما هم رخ دهد. اجازهی ِ این کار را ندهید.
کلّ ِ کاری که باید انجام دهید این است که پیرو ِ دستورهای ِ سادهی ِ زیر باشید:
۱. تصمیم ِ جدّی بگیرید که کنشگرانه علاقهیتان را به زندهگی ِ کاری ِ همسرتان نگهدارید.
۲. پیشفرضتان این باشد که همسرتان کنشگرانه به زندهگی ِ کاریتان علاقه دارد.
۳. پیشفرضتان این باشد که همسرتان توانایی ِ فهمیدن ِ هر چیزی را که نیاز است بفهمد دارد، جوری که شما میتوانید بحث ِ معناداری در بارهی ِ کارتان با آنها داشته باشید.
به گمانتان کارتان بیش از آن فنّی است که همسرتان سر در آورد؟ دوباره بیاندیشید. زندهگی ِ کاریتان از دو چیز ساخته شده است: الف) جنس ِ موضوعهای ِ کاری، که شاید فراتر از سطح ِ معیّنی فهم ِ آنها برای ِ همسرتان دشوار باشد، و؛ ب) هر چیز ِ دیگری در بارهی ِ شغلتان، که همسرتان کاملاً توانایی ِ فهم ِ آنها را دارد. مثلاً، ماکس عصبشناسی است که کار-اش پژوهش بر روی ِ سلّولهای ِ مغزی و چهگونهگی ِسیگنالدهی ِ آنها به همدیگر است. ساندرا هنرمند است. او کارشناس ِ شیمی ِ مغز نیست که فهم ِ ژرفی از ریز ِ فنّی ِ کار ِ ماکس داشته باشد. ولی وقتی مارکس در بارهی ِ مشکل ِ افزارها تجهیزات در آزمایشگاهاش حرف میزند، یا در بارهی ِ سختیهای ِ میانفردی و اداری ِ انجام ِ پروژهی ِ پژوهشی ِ بزرگی حرف میزند، ساندرا برای ِ فهم ِ ماکس در این چیزها نیازی به عصبشناس بودن ندارد. اگر ماکس و ساندرا میتوانند این کار را انجام دهند، شما هم میتوانید – ولی نه همین جوری و بدون ِ هیچ آمادهگیای؛ بنابراین این موضوع پیش میآید:
۴. هر پیشینهای که نیاز است همسرتان بداند تا بتواند با شما هوشمندانه در بارهی ِ کارتان حرف بزند، به او بیآموزید.
بِتی حسابدار است. او به عنوان ِ حسابدار ِ تولید در استودیوی ِ فیلمبرداری ِ بزرگی میکارکند و حسابکتاب ِ چندین «فیلم ِ بزرگ» را انجام داده است. شوهر-اش، اِستان، وکیل ِ طلاقی است که به تنهایی در دفتر ِ خصوصی ِ خود-اش میکارکند. بتی بسیاری از چیزهای ِ ریز ِ فنّی ِ قانون ِ طلاق را نمیداند؛ استان هم در بارهی ِ حسابداری همین جور است. و از برخی جنبههای ِ بااهمّیت، جهانهای ِ کاری ِ آنها دیگر بیش از این نمیتوانستند ناهمسان باشند. بتی باید با درهمتنیدهگیهای ِ یک محیط ِ شرکتی ِ پایگانی سلسلهمراتبی سر-و-کلّه بزند. استان باید به درخواستهای ِ (گاه بیمنطق ِ) کارسپارهایی مراجعهایی برسد که در آشفتهگی ِ عاطفی هستند، و نیز به دریافت ِ دستمزدها و هزاران نگرانی و دردسر ِ دیگر برای ِ ادارهی ِ یک کسبوکار ِ کوچک برسد. با این همه بتی و استان میتوانند گفتوگوی ِ ژرف، و سودمندی، در بارهی ِ زندهگیهای ِ کاری ِ خود با هم داشته باشند چرا که به ریز به توصیف ِ آنها برای ِ هم پرداخته اند. بتی نه تنها پیشینهای در بارهی ِ حسابداری ِ تولید به استان داده است، بلکه به توصیف ِ ساختار ِ شرکتی که در آن میکارکند و سیاستهایاش هم پرداخته است. و استان را با بسیاری از همکاران ِ کلیدیاش آشناییده است، بنابراین استان نه تنها میتواند ارزیابی ِ خود-اش از آنها را داشته باشد، بلکه میتواند چهرهها را هم به نامها ربط دهد. هنگامی که بتی میخواهد با استان در بارهی ِ مشکلی کاری حرف بزند نیازی نیست توضیح ِ چندانی بدهد. او چکیده و کوتاه مشکل را میگوید و استان میتواند باقی ِ تصویر را به آسانی پُرکند و گفتوگوی ِ آگاهانهای با او در بارهی ِ آن داشته باشد.
برای ِ این که همسرتان به راستی با زندهگی ِ کاریتان آشنا شود، نه تنها باید بودهها فکتها را به او بدهید بلکه باید حسّی بدهید از این که کارتان در کل چهگونه است، تا او بتواند تصویر ِ روشنی از آن در ذهناش بسازد. هر چه تجربهی ِ درستتری از کارتان بتوانید به همسرتان بدهید – از آن چه دقیقاً انجام میدهید، از جایی که میکارکنید، و از بازیگران ِ دیگر در سر ِ کار – بهتر است. سنجهی ِ نهایی ِ موفّقیتتان در دادن ِ پیشینهی ِ بسنده در بارهی ِ کارتان به همسرتان این است که وقتی آنها شما را در بارهی ِ کارتان میآریگویند شما آن آریگویی تایید را به همان اندازه جدّی بگیرید که گویا از سوی ِ منبع ِ آگاه و بنابراین بااعتباری به شما گفته شده است.
۵. هر روز ِ کاری با هم در بارهی ِ کارتان حرف بزنید.
نیازی نیست که حتماً بلند و دراز باشد – فقط چند دقیقهای تا دیگری بداند که چه کارهایی انجام دادید و آن روز سر ِ کار تا چه اندازه برایتان خوب یا بد بوده است. البتّه، اگر روزتان بسیار خوب، یا بسیار بد، بوده باشد بیش از چند دقیقه در بارهی ِ کار حرف خواهید زد.
۶. از همدیگر به عنوان ِ منبع ِ اصلی ِ مشاوره بر سر ِ موضوعهای ِ کاری ِ اصلی بهره ببرید.
این همان جایی است که شما واقعاً پرورشگر و مدیر ِ همدیگر هستید. سالی رئیس ِ دانشگاه و پیت وکیلی است که از حقوق ِ کرایهنشینها و کارگران میدفاعد دفاع میکند. پیت یک بار به من گفت، «کار منبع ِ اصلی ِ میانکنش ِ ما است». «یاری رساندن به همدیگر در حلّ ِ مشکلهای ِ کاری روشی است که ما خیلی از زمانهایمان را آن طور میگذرانیم». اگر آنها هر دو روز ِ دشواری را پشت ِ سر گذاشته باشند و بخواهند از کارشان با هم حرف بزنند، «گاهی شکل ِ خوبی ندارد. ولی آن را میفهمیم. این بخشی از کار است». سالی در برخی از چیزهای ِ معیّن به پیت یاری رسانده است، از برگزیدن ِ یک میز گرفته، تا نقش ِ بازپرس را برای ِ پیت انجام دادن در موردی که کارشناس بودن ِ او به عنوان ِ رئیس ِ دانشگاه به او یاری رساند اطّلاعات ِ سرنوشتسازی را گردآورد که پیت خود-اش نمیتوانست به دست آورد. همین جور، پیت هم به سالی یاری رسانده است که تصمیم بگیرد چهگونه موضوعهای ِ فوتوفندار ِ مربوط به کارکنان را در دانشگاهاش سر-و-سامان دهد.
شاید سر ِ کار شخص ِ راهبلدی در دسترسانتان باشد که بتوانید به سراغ ِ او بروید تا پندهایاش را در بارهی ِ موضوعهای ِ کاری ِ اصلی بشنوید، موضوعهایی مانند ِ چهگونهگی ِ سر-و-کلّه زدن با سرپرستی سختگیر یا تغییر دادن یا ندادن ِ شغل، ولی شما باید به سراغ ِ همسرتان هم بروید. همسرتان هر چه در دانش ِ ریز و فنّی در بارهی ِ شغلتان کمبود داشته باشد به جای ِ آن در میزان ِ مراقبت و دلواپسیای که برای ِ شما دارد بالاتر است. راهبلدتان هر اندازه هم که دوست ِ خوبی باشد، سرنوشتاش به سرنوشت ِ شما گره نخورده است. ولی سرنوشت ِ همسرتان چرا. دیگر برتری ِ بسیار ِ خوب ِ همسرتان به عنوان ِ منبع ِ مشاوره این است که، خیلی وقتها، بخشی از محلّ ِ کار ِ شما نیست. شما میتوانید چیزهایی در بارهی ِ احساسهایتان در مورد ِ شغلتان به او بگویید که حتّا به راهبلدتان نمیگویید، و یقین داشته باشید که هیچ یک از آن حرفها به گوش ِ کسی در سر ِ کارتان نخواهد رسید. خلاصه این که، شما با همسرتان ظرفیت ِ صمیمیت ِ بیشتری در بارهی ِ زندهگی ِ کاریتان دارید تا هر کس ِ دیگری. از این ظرفیت تا جایی که میشود بهره ببرید. نه تنها به راستی گوشدادنی خوب و پندی خوب خواهید گرفت؛ حسّ ِ نزدیکی و همنشینیتان با همسرتان نیز پرمایهتر خواهد شد، و عشقتان را نیرومند نگاه خواهید داشت.