پند ِ سودمند ِ ۲
پرورشگر و مدیر ِ همدیگر باشید
«ما پرورشگر و مدیر ِ همدیگر هستیم». این جملهای است که یک زوج در بارهی ِ سرشت ِ درگیری ِ ژرف ِ خود با زندهگی ِ کاری ِ همدیگر میگفتند: این که خودشان را از آن چه در کار ِ همدیگر میگذشت باخبر نگاه میداشتند، و این که پشتیبان، آریگوی تاییدکننده، و گاه یاریرسان ِ تلاشهای ِ همدیگر برای ِ کنار آمدن با مشکلهای ِ کاری و دستیابی به هدفهای ِ شغلیشان بودند.
صمیمانه درگیر ِ زندهگی ِ کاری ِ همسرتان بودن اهمیّتی سرنوشتساز در نگهداشت ِ سطح ِ بالایی از آریگویی ِ دو-سره دارد، آریگوییای که برای ِ زنده نگاه داشتن ِ عشقتان به آن نیاز دارید.
حالا به این داستان گوش سپارید، داستانی که من بارها و بارها شنیده ام، و شاید شما هم شنیده باشید: کورینا و کونراد میزناشویند. هر یک پیشهای دارد که برایاش بااهمیّت و برآورنده است. آنها هر یک چنان غرق ِ پیشهی ِ خود میشوند که تماسشان را با آن چه در پیشهی ِ دیگری میگذرد از دست میدهند. آنها در بارهی ِ زندهگی ِ کاریشان چندان حرفی با هم نمیزنند. هیچ یک ایدهی ِ روشنی از این ندارد که دیگری چه احساسی در بارهی ِ زندهگی ِ کاریاش دارد، و چرا. آنها شاید حتّا ایدهی ِ روشنی از این نداشته باشند که همدمشان در همهی ِ آن ساعتها سر ِ کار در حال ِ انجام ِ چه چیزی است. سپس، یکی از آنها دچار ِ عشقی ژرف به یک همکار میشود، و کورینا و کونراد از هم طلاق میگیرند.
همهی ِ ما میدانیم که شغل ِ خودمان تا چه اندازه برایمان اهمیّت دارد – چه به این دلیل که خود را نیرومندانه با آن میشناساییم، چه فقط به این دلیل ِ ساده که زمان ِ زیادی بر سر ِ آن میگذرانیم و این شغل راه ِ گذران ِ زندهگی ِ ما است. به اندازهای که ما به راستی ارزش ِ خودمان را با شغلمان میسنجیم، و با این که تا چه اندازه در آن خوب هستیم، شغلمان حتّا بااهمیّتتر هم میشود. کار ِ ما به ما فرصت ِ خود-آریگویی میدهد: «نشست ِ سختی بود، ولی من خوب از پساش برآمدم. من واقعاً به آن مردان نشان دادم که دیگر به این فکر نکنند که یک دختر از پس ِ این کار بر نمیآید». ولی گفتن ِ چنین چیزهایی به خودمان هر اندازه هم که خوشآیند باشد، آن چه واقعاً به حساب میآید آریگوییای است که ما از دیگران میگیریم. و اگر ما بدانیم که آن شخصی که ما را میآریگوید واقعاً بزرگی ِ آن چه را ما انجام داده ایم میفهمد، آریگوییاش حتّا بیشتر هم به حساب میآید. فرض کنیم که کونراد چنان آریگوییای را از همکار-اش دایان – یا کورینا، از همکار-اش دنی – میگرفته است و این را بهمسنجیم مقایسه کنیم با باورداشتهای ِ تصدیقهای ِ سرسری که آنها از همدیگر میگرفته اند («وای، خیلی خوب ئه عزیز-ام»). و همچنین حسّ ِ مراقبت ِ دو-سرهای که هر یک با همکار-اش دارد در ذهنتان خیال کنید – پیآمد ِ بسیاری از گفتوگوهای ِ همدلانه در بارهی ِ مشکلهای ِ کاری – و آن را بگذارید در برابر ِ این حرفی که آنها در خانه میشنوند، «من آرزو داشتم که میتوانستم به تو کمک کنم عزیز-ام، ولی میدانی من کار ِ تو را نمیفهمم». و کشش ِ فیزیکی را هم به اینها بیافزایید تا همه چیز برای ِ یک عشق ِ برونزناشویی فراهم باشد. من آدمهایی را میشناسم که، با این که هرگز نمیخواستند، دچار ِ چنین عشقی شدند. ناگزیر چنین چیزی برای ِ شما هم نباید رخ دهد. اجازهی ِ این کار را ندهید.
همهی ِ کاری که باید انجام دهید این است که پیرو ِ دستورهای ِ سادهی ِ زیر باشید:
۱. بر آن شوید که علاقهی ِ کنشگرانهای را به زندهگی ِ کاری ِ همسرتان نگهدارید.
۲. پیشفرضتان این باشد که همسرتان علاقهی ِ کنشگرانهای به زندهگی ِ کاریتان دارد.
۳. پیشفرضتان این باشد که همسرتان توانایی ِ فهمیدن ِ هر چیزی را که نیاز است بفهمد تا شما بحث ِ معناداری در بارهی ِ کارتان با آنها داشته باشید، دارد.
به گمانتان کارتان بیش از آن فنّی است که همسرتان سر در آورد؟ دوباره بیاندیشید. زندهگی ِ کاریتان از دو چیز ساخته شده است: الف) جنس ِ موضوعهای ِ کاری، که شاید فهم ِ آنها فراتر از سطح ِ معیّنی برای ِ همسرتان دشوار باشد، و؛ ب) هر چیز ِ دیگری در بارهی ِ شغلتان، که همسرتان کاملاً توانایی ِ فهم ِ آنها را دارد. برای ِ نمونه، ماکس عصبشناسی است که روی ِ این میپژوهشد پژوهش میکند که سلّولهای ِ مغزی چهگونه به هم میسیگنالند سیگنال میدهند. ساندرا هنرمند است. او کارشناس ِ شیمی ِ مغز نیست که فهم ِ ژرفی از ریز ِ فنّی ِ کار ِ ماکس داشته باشد. ولی نیازی نیست که او یک عصبشناس باشد تا بتواند ماکس را بفهمد در هنگامی که مارکس در بارهی ِ مشکل ِ افزارها تجهیزات در آزمایشگاهاش حرف میزند، یا در بارهی ِ سختیهای ِ میانفردی و دیوانسالارانهی ِ اداری ِ انجام ِ پروژهی ِ پژوهشی ِ بزرگی حرف میزند. اگر ماکس و ساندرا میتوانند این کار را انجام دهند، شما هم میتوانید – ولی نه بدون ِ هیچ آمادهگیای، که بنابراین این موضوع پیش میآید:
۴. هر پسزمینهای که نیاز است همسرتان بداند تا بتواند با شما هوشمندانه در بارهی ِ کارتان حرف بزند، به او آموزش دهید.
بِتی حسابدار است. او به عنوان ِ حسابدار ِ فرآوری تولید در استودیوی ِ فیلمبرداری ِ بزرگی میکارکند و برای ِ چندین «فیلم ِ بزرگ» حسابکتاب را انجام داده است. شوهر-اش، اِستان، وکیل ِ طلاقی است که به تنهایی در دفتر ِ خصوصی ِ خود-اش میکارکند. بتی بسیاری از چیزهای ِ ریز ِ فنّی ِ قانون ِ طلاق را نمیداند؛ استان هم همین گونه است در بارهی ِ حسابداری. و از برخی جنبههای ِ بااهمیّت، جهانهای ِ کاری ِ آنها دیگر بیش از این نمیتوانستند ناهمسان باشند. بتی باید با درهمتنیدهگیهای ِ یک محیط ِ شرکتی ِ پایگانی سلسلهمراتبی سر و کلّه بزند. استان باید به درخواستهای ِ (گاه بیمنطق ِ) خدمتگیرندههایی برسد که در آشفتهگی ِ هیجانی هستند، و نیز به دریافت ِ دستمزدها و هزاران نگرانی و دردسر ِ دیگر برای ِ ادارهی ِ یک کسبوکار ِ کوچک برسد. با این همه بتی و استان میتوانند گفتوگوی ِ ژرف، و سودمندی، در بارهی ِ زندهگیهای ِ کاری ِ خود با هم داشته باشند چرا که آنها را به ریز برای ِ هم توصیفگریده اند. بتی نه تنها پسزمینهای در بارهی ِ حسابداری ِ فرآوری تولید به استان داده است، بلکه ساختار ِ شرکتیای را که در آن میکارکند و سیاستهایاش را هم توصیفگریده است. و استان را با بسیاری از همکاران ِ کلیدیاش آشناییده است، پس استان میتواند ارزیابی ِ خود-اش از آنها را داشته باشد، و میتواند چهرهها را به نامها ربط دهد. هنگامی که بتی میخواهد با استان در بارهی ِ مشکلی کاری حرف بزند نیازی نیست توضیح ِ چندانی بدهد. او چکیده و کوتاه مشکل را میگوید و استان میتواند باقی ِ تصویر را به آسانی پُرکند و گفتوگوی ِ آگهانهای با او در بارهی ِ آن داشته باشد.
برای ِ این که همسرتان به راستی با زندهگی ِ کاریتان آشنا شود، نه تنها باید بودهها فکتها را به او بدهید بلکه باید حسّی بدهید از این که کارتان در کل چهگونه است ، تا او بتواند تصویر ِ روشنی از آن در ذهناش بسازد. هر چه تجربهی ِ درستتری از کارتان بتوانید به همسرتان بدهید – از آن چه دقیقاً انجام میدهید، از جایی که میکارکنید، و از بازیگران ِ دیگر در سر ِ کار – بهتر است. سنجهی ِ نهایی ِ موفّقیتتان در دادن ِ پسزمینهی ِ بسنده در بارهی ِ کارتان به همسرتان این است که وقتی آنها شما را در بارهی ِ کارتان میآریگویند شما آن آریگویی تایید را به همان اندازه جدّی میگیرید که گویی از سوی ِ منبع ِ آگاه و بنابراین بااعتباری آمده است.
۵. هر روز ِ کاری با هم در بارهی ِ کارتان حرف بزنید.
نیازی نیست که حتماً بلند و دراز باشد – فقط چند دقیقهای تا دیگری بداند که چه کارهایی انجام دادید و آن روز سر ِ کار تا چه اندازه برایتان خوب یا بد بوده است. البتّه، اگر روزتان بسیار خوب، یا بسیار بد، بوده باشد بیش از چند دقیقه در بارهی ِ کار حرف خواهید زد.
۶. از همدیگر به عنوان ِ منبع ِ اصلی ِ مشاوره بر سر ِ موضوعهای ِ کاری ِ اصلی بهره ببرید.
این همان جایی است که شما واقعاً پرورشگر و مدیر ِ همدیگر هستید. سالی رئیس ِ دانشگاه و پیت وکیلی است که از حقوق ِ کرایهنشینها و کارگران میدفاعد دفاع میکند. پیت یک بار به من گفت، «کار منبع ِ اصلی ِ میانکنش ِ ما است». «یاری رساندن به همدیگر در حلّ ِ مشکلهای ِ کاری روشی است که ما بسیاری از زمانهایمان را آن گونه میگذرانیم». اگر آنها هر دو روز ِ دشواری داشته اند و از کارشان با هم حرف میزنند، «گاهی شکل ِ خوبی ندارد. ولی ما آن را میفهمیم. این بخشی از کار است». سالی در برخی از چیزهای ِ عینی به پیت یاری رسانده است، از برگزیدن ِ میز گرفته، تا نقش ِ بازپرس را برای ِ پیت انجام دادن در موردی که کارشناس بودن ِ او به عنوان ِ رئیس ِ دانشگاه به او یاری رساند اطّلاعات ِ سرنوشتسازی را گردآورد که پیت نمیتوانست به دست آورد. همین گونه، پیت هم به سالی یاری رسانده است که تصمیم بگیرد چهگونه موضوعهای ِ فوتوفندار ِ مربوط به کارکنان را در دانشگاهاش سر-و-سامان دهد.
شاید سر ِ کار شخص ِ راهبلدی برای ِ شما باشد که بتوانید به سراغ ِ او بروید تا پندهایاش را در بارهی ِ موضوعهای ِ کاری ِ اصلی بشنوید، موضوعهایی مانند ِ چهگونهگی ِ سر و کلّه زدن با سرپرستی سختگیر یا تغییر دادن یا ندادن ِ شغل، ولی شما باید به سراغ ِ همسرتان هم بروید. همسرتان هر چه در دانش ِ ریز و فنّی در بارهی ِ شغلتان کمبود داشته باشد به جای ِ آن در اندازهی ِ مراقبت و دلواپسیای که برای ِ شما دارد بالاتر است. راهبلدتان هر اندازه هم که دوست ِ خوبی باشد، سرنوشتاش به سرنوشت ِ شما گره نخورده است. ولی سرنوشت ِ همسرتان چرا. دیگر برتری ِ بسیار ِ خوب ِ همسرتان به عنوان ِ منبع ِ مشاوره این است که، بیشتر ِ وقتها، بخشی از محلّ ِ کار ِ شما نیست. شما میتوانید چیزهایی در بارهی ِ احساسهایتان در بارهی ِ شغلتان به او بگویید که حتّا به راهبلدتان نمیگویید، و یقین داشته باشید که هیچ یک از آن حرفها به گوش ِ کسی در سر ِ کارتان نخواهد رسید. کوتاه سخن این که، شما با همسرتان ظرفیت ِ صمیمیت ِ بیشتری در بارهی ِ زندهگی ِ کاریتان دارید تا هر کس ِ دیگری. از این ظرفیت تا جایی که میشود بهره ببرید. نه تنها به راستی گوشدادنی خوب و پندی خوب خواهید گرفت؛ حسّ ِ نزدیکی و همنشینیتان با همسرتان را هم خواهید توانگَراند، و عشقتان را نیرومند نگاه خواهید داشت.