پای ِ نیمکت‌ها

از بالا به پارک، به نیمکت‌های ِ خالی می‌نگرم
و به آن تک‌نیمکت که پر است
از تن ِ پسر و دختری که حلقه بسته اند به دور ِ هم

درختان همه ایستاده اند برهنه میان ِ چمن‌ها
و من پشت ِ پنجره تا چشم‌های ِ آن دختر
شاید
شجاعت ِ بوسیدن را به لب‌های ِ آن پسر ببخشند

امّا نه …
ماه‌ها است که دیگر در این پارک شکوفه‌ای نمی‌زند از لب‌ها
حتّا اگر ام‌روز آخرین روز ِ زمستان باشد
ماه‌ها است بوسه‌ها چون دانه‌های ِ برف
ریخته اند پای ِ نیمکت‌ها

سروده شده در دوشنبه ۲۹ اسفند ۱۴۰۱ ساعت ۱۶:۱۷

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر (بامَن)

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

19 − چهارده =