و آینده نام ِ دختری بود

هر بار که فراتر رفت
بار ِ رنج‌ها
از توان ِ دوش‌هامان،
چون پیرمردی معتاد به هم‌نشینی ِ تریاک
گفتیم زیر ِ لب:
هفته‌ی ِ آینده
شنبه‌ی ِ آینده

و آینده نام ِ دختری بود
زیبا‌تر از تمامی ِ این روزها
شادتر از تمامی ِ این شب‌ها
دختری که هرگز نیآمد

ریشه دواندیم در خاک ِ گورستان
با آن که پروانه بودیم و پرواز را
در مزرعه‌هامان کاشته بودند

درختان پریدند و رفتند با بادها
و ما در کنار ِ عنکبوت‌ها
به خواب رفتیم در تار و تور ِ گذشته‌ها

تیشه بر ریشه‌ی ِ خود می‌زنیم
با تیغ ِ تیز ِ این شعرها و کنایه‌ها:
یا بال می‌گشاییم و می‌پریم
یا بال می‌زنیم و می‌بازیم
در راه ِ دختری زیبا

سروده شده در دوشنبه ۱۳ آبان ۱۳۸۷ ساعت ۰۴:۱۱

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر (بامَن)

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

13 − 11 =