می‌بینم

می‌بینم
لب‌خند ِ آب را روی ِ قطره قطره‌ی ِ اشک ِ چشمان‌ات
موج ِ رنگ را در رنگین کمان ِ ابروی‌ات
خواب ِ ناز ِ هوا را در اتاق ِ سینه‌های‌ات
صبح‌خوانی ِ قناری‌ها را در صدای‌ات
زنده‌گی را در تابوت ِ غم‌های‌ات
شادابی ِ باران را در عرق ِ پیشانی‌ات
درختان ِ سیب را در باغ ِ پستان‌های‌ات
جنگل ِ رویا را در هزارتوی ِ ذهن‌ات
ژرفای ِ دریا را در نگاه‌ات

می‌بینم
سکوت را پشت ِ سنگری از دندان‌های‌ات
ترانه را در رقص ِ موهای‌ات
پنجره را در خانه‌ای لای ِ انگشتان‌ات
شرم ِ خورشید را در برابر ِ بوری ِ موهای‌ات
همه را در تو
می‌بینم
ای عشق!

مرا ببین که تو را من هر روز بارها
می‌بینم

سروده شده در دوشنبه ۱۸ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۰۰:۱۵

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر (بامَن)

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − ده =