منی که بر پشت‌ام تاریخ‌چه‌ی ِ خنجرها است

ای گل ِ آفتاب‌گردان ِ روییده در راه!
به من بگو
آیا دوباره دوست اش خواهم داشت؟
می‌توانم آیا؟

باز تن می‌دهم آیا به انگشتان ِ او؟
به باور ِ نرمای ِ نوازش‌های ِ او؟

این لب‌ها باز
باز می‌شوند
به چشیدن ِ لب‌های‌اش؟

و این گوش‌ها
باز خواهند سپرد باور ِ خویش را
به واژه‌هایی که روزی ایمان داشتند؟

و آن روز چه خواهم کرد
با جای ِ زخم ِ این چاقو بر پهلوی ِ خویش؟
منی که سینه‌ام جغرافیای ِ زخم ِ خیانت‌ها است
منی که بر پشت‌ام تاریخ‌چه‌ی ِ خنجرها است

آیا دوباره دوست خواهم داشت؟
آری ولی
دیگر نه شیرینی دگر
این بار فرهاد ِ دیگری
دیگر نه هفت شهری دگر
این بار شهروند ِ دیگری

سروده شده در جمعه ۲۹ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۱۵:۲۰

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر (بامَن)

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

17 + 5 =