جهان که پیروز میشود بر من
در گوشهای مینشینم و
تخمهها را شکست میدهم
بی هیچ رحمی بر زنان و کودکانشان حتّا
از تو که دور میشوم
با شکست ِ سکوت ِ تخمهها هم
آرام نمیگیرد
دلام
میدانستم که باز خواهیم رنجید
ولی چه زود …
بیا!
پیشتر بیا!
بشکن سکوت ِ لبهایام را
با لبهایات
بچش ناگفتههایام را
کنار زن پردهها را از شیشهی ِ حنجرهام
نوری … نگاهی … چراغی بیانداز
شاید گل ِ آفتابگردانی بروید از دل ِ سینهام
سروده شده در سهشنبه ۲۳ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۱۹:۲۱