۸
احساس ِ سازگاریتان
.
احساسها و تصمیمها
ما بیش از آن چه بتوانیم بگوییم میدانیم. دانشی که داریم ولی نمیتوانیم به شکل ِ واژه به زبان آوریم از راه ِ احساسهایمان در دسترس ِ ما است. تماس برقراریدن با احساسهایمان تنها راهی است که میتوانیم به آن اطّلاعات دسترسی داشته باشیم. و اغلب فقط آن اطّلاعات اند که برای ِ گرفتن ِ تصمیم ِ درست بااهمیّتترین چیز برای ِ ما هستند – چه در بارهی ِ چیز ِ کوچکی، مانند ِ خرید ِ سی.دی، یا چیز ِ بزرگی، مانند ِ زناشوییدن با شخصی.
چنین بپندارید که وارد ِ یک فروشگاه ِ موسیقی شدید و با خودتان پیمان بسته اید که فقط یک سی.دی بخرید. نه سه سی.دی یا حتّا دو – فقط یکی. ولی دو آلبوم مییابید: سی.دی ِ رولینگ استونز و سی.دی ِ بیتلز. پس آن جا با دو سی.دی در دستانتان میایستید، و میکوشید تصمیم بگیرید، خوبیها و بدیها را میارزیابید: «خب، من شش سی.دی ِ بیتلز دارم و تنها چهار سی.دی ِ استونز. ولی سی.دی ِ بیتلز یک آهنگ دارد که من همیشه میخواستم. ولی سی.دی ِ استونز دو دلار کمتر از سی.دی ِ بیتلز میارزد…». شما وارد ِ آن فرآیند ِ تصمیمگیری ِ «دلیلتراشانه» میشوید، ولی باز هم نمیتوانید سر در آورید که کدام سی.دی را بخرید. پس سکّه میاندازید: شیر میشود بیتلز، خط میشود استونز. شیر میآید – بیتلز. ناگهان، احساس ِ عجیبی در گودال ِ شکمتان مییابید. س.دی ِ بیتلز را پایین میگذارید و سی.دی ِ استونز را به پیشخوان ِ تسویهحساب میبرید.
چه رخ داد؟ انداختن ِ سکّه شما را در تماس با احساسی قرار داد، و آن احساس اطّلاعاتی در بر داشت که شما را توانایاند تا تصمیم بگیرید که سی.دی ِ استونز آن چیزی بود که شما بیش از هر چیز ِ دیگر میخواستید.
فهم ِ چند چیز در بارهی ِ احساسها به عنوان ِ اطّلاعات اهمیّت دارد:
- احساس یک چیز ِ ذهنی ِ ناب نیست، اگر چه پیکرپارهای جزئی ذهنی دارد. شما احساس را، پیش از هر چیز، به عنوان ِ حسّ ِ فیزیکی در بدنتان میتجربید تجربه میکنید.
- احساس میتواند به عنوان ِ اطّلاعات در خدمت ِ شما باشد، اگر چه شما نتوانید آن احساس را در قالب ِ واژهها به زبان آورید، همچنان که در مثال ِ سی.دی گفتم. در آن مورد، احساس همان اطّلاعات است.
- شما شاید بتوانید آن احساس را با پیوست ِ واژههایی به آن بازگشایید. و اگر بتوانید چنین کاری انجام دهید، میتوانید حتّا اطّلاعات ِ بیشتری از آن بیرون بکشید. برای ِ نمونه، اگر چند لحظهای روی ِ آن احساس ِ شکمی که در فروشگاه ِ سی.دی دریافتید کانونیده بودید تمرکز کرده بودید، شاید سرانجام به این جمله رسیده بودید که «استونز گروه ِ واقعاً پسندیدهی ِ من در این روزها است»، یا «من همیشه احساس ِ بهتری دارم اگر بتوانم زیر ِ ده دلار برای ِ یک سی.دی بپردازم تا این که بیش از ده دلار بدهم» یا فکرهای ِ دیگری که در حسّ ِ احساسشدهای که دریافتید، بوده است – فکرهایی که نمیتوانستید «دلیلتراشانه» به آنها برسید.
- تصمیمگیری با دلگرمی به اطّلاعات ِ درون ِ احساسهایتان کاری دلیلستیزانه بیمنطق نیست. هیچ تناقضی بین ِ پایه گذاشتن ِ تصمیم بر اساس ِ بودهها فکتها و دلگرمی به احساسهایتان نیست. دریافت ِ بودهها فکتها و دریافت ِ حسّ ِ احساسشده دو گام ِ پی-در-پی در گرفتن ِ تصمیمی کاملاً آگهانه مطّلعانه هستند. نخست بودهها فکتها را میگیرید، و بعد آنها را به عنوان ِ مادّهی ِ خام برای ِ گرفتن ِ حسّ ِ احساسشدهیتان به کار میگیرید.
شاید برایتان جالب باشد که بدانید تصمیمگیری ِ «دلیلتراشانه» منطقی در واقع بدون ِ درآیند ورودی از سوی ِ احساسهایتان شدنی نیست. عصبزیستشناسان دریافته اند که آدمهایی با آسیب به بخشهایی از مغزشان که احساسها را میپردازشند نمیتوانند تصمیمهای ِ شخصی بگیرند (چیزهایی مثل ِ این که کدام ژاکت را بپوشند یا کدام سی.دی را بخرند) اگر چه آنها میتوانند همهی ِ گونههای ِ مشکلهای ِ غیرشخصی را بگشایند حل کنند، چیزهایی مثل ِ جدولها و مسألههای ِ ریاضی. خِرد ِ آنها دستنخورده و بیآسیب است، ولی آنها هنگام ِ گرفتن ِ تصمیمهای ِ شخصی گیر میافتند زیرا احساسهایشان را ندارند که راه را به آنها نشان دهند.
همهی ِ ما این توانایی را داریم که به احساسهایمان گوش دهیم – تا حسّ ِ احساسشدهای را بگیریم و سپس آن را به عنوان ِ منبع ِ اطّلاعات به کار گیریم. همچنان که در سه فصل ِ بعدی در بارهی ِ سویههای ِ سازگاری پیش میروید، از شما میخواهم که گاه گاه، این جا و آن جا، روی ِ احساسهایتان بکانونید تمرکز کنید و حسّ ِ احساسشدهای از این بگیرید که شما و همدمتان تا چه اندازه سازگار هستید. هنگامی که از شما میخواهم چنین کاری انجام دهید، دوست دارم خاموش بنشینید، به تنتان گوش دهید، و بر حسّ ِ تنانه-احساسشدهای که دارید میتجربید تجربه میکنید هشیار باشید. آن حسّ ِ احساسشده میتواند چیزی کاملاً معیّن و محلّی باشد، مثل ِ احساس ِ عجیبی در گودال ِ شکمتان. یا میتواند چیزی باشد که شما در تنتان به عنوان ِ یک کل احساس میکنید – چیزی پیچیدهتر از آن چه بتوانید با واژه بیان کنید. ولی میدانید که آن جا است و آن را احساس میکنید. هنگامی که آن حسّ ِ احساسشده را گرفتید، نکوشید که کاری در بارهی ِ آن انجام دهید. فقط آن را بتجربید تجربه کنید.
آن چه هماکنون توضیح دادم آغاز ِ شگردی به نام ِ «کانونیدن» تمرکز کردن است. کانونیدن به آدمها کمک میکند احساسهایشان را در رو-در-رویی با مشکلهای ِ شخصیشان و در تصمیمگیری به کار گیرند. کتاب ِ کاملی، کانونیدن، در آن باره نوشته شده است، ولی نیازی نیست که شما آن را بخوانید تا بتوانید در سه فصل ِ بعدی ِ این کتاب پیش روید. (۱) با انجام ِ فقط آغاز ِ کانونیدن – گرفتن ِ حسّ ِ احساسشده – اطّلاعات ِ بااهمیّت را از احساسهایتان در این باره که تا چه اندازه شما و همدمتان سازگار اید خواهید گرفت. اگر واقعاً «کانونیدن» را بخوانید، میتواند به شما کمک کند که اطّلاعات ِ بیشتری از احساسهایتان بگیرید، به ویژه اگر خودتان اید و خودتان که در این کتاب پیش میروید.
بااهمیّتترین چیزی که باید بفهمید این است که هنگامی که از شما میخواهم روی ِ احساسهایتان بکانونید، در واقع نمیخواهم که با خودتان حرف بزنید، تحلیلگرانه باشید، یا بکوشید که سر از چیزی درآورید. (به یاد آورید که در مثال ِ سی.دی بااهمیّتترین اطّلاعات را فقط پس از آن به دست آوردید که انجام ِ آن کار را ایستاندید متوقّف کردید). همهی ِ آن چیزی که من از شما میخواهم انجام دهید این است که خاموش بگیرید، به تنتان گوش دهید، و به حسّ ِ احساسشدهای که تنتان میفرآورد تولید میکند بنگرید.
تمرین ِ چرخش ِ دست
هنگامی که آن حسّ ِ احساسشده را دریافتید، از شما خواهم خواست که آن را بیواژه بازگویید، با دستانتان. میتوانید همین حالا آن را بیآزمایید. روش ِ انجام ِ آن چنین است:
۱. دستانتان را به گونهای کنار ِ هم قرار دهید که دقیقاً جفت ِ هم قرار گیرند، گویی دارید مینیایشید دعا میکنید (شکل ِ ۱).
شکل ۱
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure1-8.png)
۲. یکی از سه سویهی ِ سازگاری – سکسی، کرداری، پنداری – را برگزینید تا روی ِ آن بکانونید تمرکز کنید. اگر میخواهید حافظهیتان در بارهی ِ آن سویهها بازآوری شود، به فصل ِ ۲ بازگردید. (این کار را با دندانهایتان انجام ندهید. دستانتان را لحظهای جدا کنید).
۳. حالا به کسی بیاندیشید که به خوبی میشناسید. نه همدم ِ کنونیتان، کسی دیگر – یک دوست، همکار، فامیل، یا کسی که در گذشته با او درگیری ِ عشقولانه داشتید.
۴. بکوشید حسّ ِ احساسشدهای از این بگیرید که شما و آن شخص تا چه اندازه در سویهای که برگزیده اید سازگار اید. (نگران نباشید اگر در این نقطه فهم ِ روشن و دقیقی از این ندارید که آن سویه در بارهی ِ چه چیزهایی است). ویدئوی ِ ذهنیای که از آن جنبه از رابطهیتان با آن شخص دارید پخش کنید. رویدادهای ِ کلیدیای را که نمایانگر ِ آن سویه هستند فرا-دیدآورید در فکر ِ خود ببنید. همچنان که این کار را انجام میدهید، بنگرید که تنتان چه احساسی دارد. باز هم میگویم، با خودتان حرف نزنید، تحلیلگرانه نباشید، یا نکوشید سر از چیزی درآورید. فقط به تنتان گوش دهید و حسّ ِ احساسشده از خودتان و آن شخص را در آن سویه دریابید. احساس ِ همهی ِ آن را یکجا دریابید.
۵. حالا، همچنان که دستانتان را با هم نگاه داشته اید، آنها را تا جایی نسبت به هم بچرخانید که زاویهی ِ بین ِ دستانتان همان احساسی را بدهد که با حسّ ِ احساسشدهیتان در بارهی ِ اندازهی ِ همسانی یا ناهمسانی ِ شما دو نفر در آن سویه یکی باشد. برای ِ نمونه، شاید دستانتان را کمی بچرخانید (شکل ِ ۲) – شما احساس میکنید در آن سویه به آن شخص بسیار نزدیک هستید، بسیار سازگار اید. یا شاید دستانتان را جوری بچرخانید که رو به دو سمت ِ کاملاً ناهمسان اند (شکل ِ ۳) – شما احساس میکنید در آن سویه از آن شخص بسیار دور اید، چندان سازگار نیستید.
شکل ۲
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure2-8.png)
شکل ۳
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure3-8.png)
گزینههای ِ شما در چرخاندن ِ دستانتان از چرخاندن ِ ۱۸۰ درجهای جوری که در دو سمت ِ ناهمسو باشند تا اصلاً نچرخاندن ِ آنها است. شما خواهید دانست که کِی به اندازهی ِ درست دستانتان را چرخانده اید – در تنتان هم آن را احساس خواهید کرد.
در طول ِسه فصل ِ بعدی، هر از گاهی، چیزهایی به نام ِ پرسشهای ِ تعریفگرانه به شما خواهم داد. برخی از این پرسشهای ِ تعریفگرانه با این نماد همراه خواهند بود:
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure4-8.png)
نماد ِ دست یعنی من دوست دارم شما تمرین ِ چرخش ِ دست را برای ِ آن پرسش ِ تعریفگرانه انجام دهید. برای ِ دیگر پرسشهای ِ تعریفگرانه هیچ نماد ِ دستی نیست، ولی حتماً شما را میفراخوانم به انجام ِ تمرین ِ چرخش ِ دست برای ِ هر کدام از آنها که احساس میکنید میتواند کمککننده باشد.
اگر به همراه ِ همدمتان در این کتاب پیش میروید، میتوانید با هم اطّلاعات ِ درون ِ احساسهایتان را بازگشایید و این کار را از راه ِ فرآیند ِ گفتوگویی انجام دهید که من از شما میخواهم در پایان ِ هر سه فصل ِ بعدی انجام دهید. ولی نخستین گام در این گفتوگو برای ِ هر کدام از شما این است که بتوانید حسّ ِ احساسشدهای از سازگاریتان دریابید و سپس آن حسّ ِ احساسشده را، به خودتان و همدمتان، با به کارگیری ِ تمرین ِ چرخش ِ دست، بازگویید.