۱۰
سویهی ِ سکسی
کاریکاتوری در نشریهی ِ نیویورکر چنین چیزی بود: عروس و دامادی ایستاده پشت ِ محراب که تا اندازهای انگار جا خورده بودند. کشیش به آنها میگفت، «جیسون، آیا سوگند میخوری که تا زمانی که هر دو زنده باشید با هیچ کسی جز جودی رابطهی ِ سکسی نداشته باشی؟ و جودی، آیا سوگند میخوری که تا زمانی که هر دو زنده باشید با هیچ کسی جز جیسون رابطهی ِ سکسی نداشته باشی؟»
این همان چیزی است که داریم در بارهاش حرف میزنیم وقتی در بارهی ِ تکهمدمی حرف میزنیم. چنین چیزی بار ِ سنگینی است. همهی ِ ما میدانیم که کشش ِ سکسی، برای ِ بسیاری از ماها، بیبندوبارانه است. ما میدانیم که تازهگی هیجان ِ افزودهای به سکسینهگی میبخشد. هر روز با آدمهایی روبهرو میشویم که از دید ِ فیزیکی پرکشش و از دید ِ سکسی انگیزنده اند. در کمترین حالت، ما ناچار در این باره کنجکاو خواهیم شد که سکس با آنها چهگونه چیزی خواهد بود.
ما تنها نیستیم. در میان ِ پستانداران در کل، تازهگی – که همان جایگزینی ِ همدم ِ قدیمی با همدم ِ نو است – راه ِ اطمینانبخشی برای ِ نگهداشت ِ نرخ ِ بالای ِ رفتار ِ سکسی است. دلیلهای ِ فرگشتی ِ تکاملی ِ خوبی برای ِ چنین رفتاری هست، که با نگهداشت ِ گوناگونی در استخر ِ ژنی ارتباط دارد.
اگر با خودمان روراست باشیم، میدانیم که بیبندوباری ِ کشش ِ سکسی ِ ما فقط به این دلیل که ما زناشوییده ایم ناپدید نخواهد شد. ولی اگر پیمانهای ِ زناشوییمان را جدّی بگیریم، ما داریم خودمان را میپایبندیم به هرگز بیبندوبار نبودن در رفتارمان برای ِ باقی ِ عمرمان – درست مانند ِ مرد ِ گفتهشده در آن کاریکاتور. ولی گویا زناشویی ما را به چیزی میوادارد که ضدّ ِ طبیعت ِ ذاتی ِ ما است. شاید هم همین طور باشد.
گزینهای که برخی از ماها میبرگزینیم این است که بزناشوییم ولی تکهمدم نباشیم. این گزینهای نیست که من بتوانم پیشنهاد دهم. به عنوان ِ روانشناس، شغل ِ من این نیست که به شما برهانهای ِ اخلاقی دهم که چرا خیانت بد است. به اندازهی ِ بسندهای آدمهای ِ دیگری هستند که در این باره به شما درسهای ِ اخلاقی بدهند. من فقط مشاهدهای بالینی را با شما در میان خواهم گذاشت: در انجام ِ کار-ام با بازماندهگان ِ شکنجه و با آدمهایی که فرزندی از دست داده اند، چهرهی ِ اندوهناک را دیده ام. تنها آدمهای ِ دیگری که در آنها هم چیزی همانند ِ آن اندوهناکی را دیده ام آدمهایی هستند که از سوی ِ شوهر یا زنشان خیانت دیده اند.
با این فرض که نا-تکهمدم بودن در میان ِ گزینهها نیست، تنها فوتوفنّ ِ باقیمانده برای ِ آدمهای ِ زناشوییده نگهداشت ِ زندهگی ِ سکسی ِ پرکشش و خرسندانهای بدون ِ دست به دامن ِ همدمهای ِ تازه شدن است. این فوتوفنّ ِ بسیار ریز و ماهرانهای است، چیزی که زوجهای ِ زناشوییدهی ِ خشنود سالی دوازده ماه به خوبی انجام میدهند. آنها به این دلیل میتوانند چنین کاری را انجام دهند که در سویهی ِ سکسی کاملاً جفتوجور اند. یعنی، در سه چیز ِ با-ربط ولی ناهمسان به خوبی جفتوجور اند:
- راحتی با سکسینهگی
- کشش به سکس
- سبک ِ سکسی
بیآیید نگاه ِ نزدیکی به هر یک از این سه پیکرپارهی ِ جزء ِ سویهی ِ سکسی بیاندازیم.
راحتی با سکسینهگی
منظور ِ من از «راحتی با سکسینهگی» فقط این است که شما در بارهی ِ انجام ِ همهی ِ کارهای ِ گوناگونی که آدمها در ارتباط با سکس انجام میدهند تا چه اندازه آسان میگیرید: اندیشیدن در بارهی ِ آن، خواندن در بارهی ِ آن، تماشای ِ فیلم در بارهی ِ آن، حرف زدن در بارهی ِ آن، جک گفتن در بارهی ِ آن، و همچنین واقعاً انجام دادن ِ آن. مانند ِ هر ویژهداشت ِ خصیصهی ِ شخصیّتی ِ پیچیدهی ِ دیگری، راحتی با سکسینهگی هم از میانبازیگری ِ ایفای ِ نقش ِ دوسرهی ِ تو-در-توی ِ چندین سازه عامل مایه میگیرد: نگرههایی که شما در بارهی ِ سکس هنگام ِ بزرگ شدن در خانوادهیتان فراگرفته اید، اثرگذاریهای ِ فرهنگی ِ آغازین مانند ِ پرورش ِ مذهبی در کودکی، اثرگذاریهای ِ فرهنگی ِ پسینی از جمله اثرگذاریهایی از سوی ِ همتایان و از سوی ِ رسانهها، و تجربههای ِ سکسی ِ واقعیتان (چه پیش و چه پس از برنایی بلوغ) – همهی ِ اینها در میانکنش با سازههای ِ عاملهای ِ خلقوخویی و شخصیّتیای که باقیماندهی ِ کیستی ِ شما را میسازند.
آدمها معمولاً هر چه بزرگتر میشوند یاد میگیرند که با سکسینهگی راحتتر شوند. همین فقط انجام دادناش یکی از کارهای ِ بالانندهی ِ توسعهدهندهی ِ بااهمیّت ِ بزرگ شدن است. با این همه، روشن است که تا زمانی که به بزرگسالی میرسیم، برخی از ماها با سکسینهگی راحتتر از دیگران ایم.
هنگامی که کسی چندان با سکسینهگی راحت نیست حتماً به دلیل ِ نبود ِ تجربه نیست. برای ِ نمونه، کلارنس به من گفت که وقتی در دانشگاه بود مسابقهای آزاد میان ِ برادران ِ باشگاه ِ برادریاش برگزار میشد تا ببینند چه کسی میتوانست بیشترین دختر-دانشجو را قاپ بزند. او چند تایی را قاپ زده بود، در رویاروییهای ِ بزن-دررو-یی که کار خیلی تند انجام میشد و پایان میگرفت، که برای ِ او اصلاً معنایی نداشت، و این که او حتّا لذّت ِ چندانی هم نمیبرد. کلارنس، با وجود ِ همهی ِ «تجربههای ِ سکسی»اش، دلنگرانی، نامعلومی، و آشفتهگی ِ فراوانی در پیوند با سکس داشت، و او نتوانسته بود رابطهی ِ سکسی ِ خرسندانهای با زناش شکل دهد.
برعکس، آدمها حتماً نباید تجربههای ِ سکسی ِ فراوانی داشته باشند تا با سکسینهگی راحت باشند. خیلیها از همان آغاز با آن راحت اند. هنگامی که آدمها با سکسینهگی راحت نیستند احتمال ِ کمتری دارد که از بیتجربهگی باشد تا سازههای ِ عاملهای ِ دیگری مانند ِ این که در کودکی به آنها یاد داده شده است که سکس چیزی کثیف یا بد است، دوست نداشتن یا شرمنده بودن از بدن ِ خودشان، یا احساس ِ بد یا تهوّعآمیز داشتن نسبت به همهی ِ چیزهای ِ گوناگونی که در کل با بدن سر-و-کار دارد.(۱) آدمها میتوانند به دلیل ِ تجربهای تراژیک از آزار ِ سکسی در کودکی هم با سکسینهگی ناراحت باشند.
یک فرد میتواند با برخی جنبههای ِ سکسینهگی راحت باشد ولی با برخی دیگر نه. معمولاً این ناهمخوانیها ناپیآیند و ناچیز هستند، مثلاً کسی که در کل با سکسینهگی راحت است هنگام ِ تماشای ِ صحنههای ِ عشقی در فیلمها شرم دارد. گاهی، این ناهمخوانیها واقعاً پیآیندهایی دارند. ویلبور مثالی از این مورد است: مشکل ِ ویلبور این بود که توسّط ِ زناش آن گونه برانگیخته نمیشد که توسّط ِ زنانی که در راهروی ِ هتلها و پایانهی ِ فرودگاهها میدید برانگیخته میشد. او خیالپردازیهایی در بارهی ِ «داشتن ِ این گونه» با این زنان داشت. او احساس میکرد که نمیتواند به آن گونه با زناش سکس داشته باشد. ویلبور مراقب بود که این نکته را بگوید که مشکل از زناش نیست – او زیبا و از دید ِ سکسی پرکشش برای ِ ویلبور بود، و او [زن] بیشک از سکس لذّت میبرد. وقتی از ویلبور پرسیدم «داشتن ِ این گونه» دربرگیرندهی ِ چه چیزهایی است، او چیز ِ ویژهای نگفت که نامعمول و شگفتآور باشد. منظور ِ او فقط اندکی کمتر پسرانده و خویشتندار بودن در سکس نسبت به چیزی است که او با توجه به سرشت ِ خود-اش معمولاً با زناش بود. برای ِ نمونه، ویلبور در خیالپردازیهایاش چنین تصویری داشت که دارد هنگام ِ سکس حرفهای ِ کثیف میزند. من به ویلبور پیشنهاد دادم که از زناش بپرسد که آیا او چنین چیزی را دوست دارد اگر ویلبور با او چنین کاری را انجام دهد. ویلبور پاسخ داد که او نمیتواند با زناش در بارهی ِ انجام ِ چنین چیزی حرف بزند. از او پرسیدم چرا نه، و او پاسخ داد که نمیتواند، فقط همین – چنین چیزی او را بسیار شرمنده و عصبی میساخت. او هرگز با هیچ یک از همدمهایاش در بارهی ِ سکس حرف نزده بود – فقط با آنها آن کار را انجام داده بود. ویلبور به درخواست ِ من ناچار تن داد که بارها در ذهن ِ خود تصویری بسازد از حرف زدن با زناش در بارهی ِ کثیف حرف زدن، و من با همراهی ِ او در تصویرسازی ِ برخی از بدترین حالتهای ِ ممکن، توانستم او را به این باور برسانم که این کار را انجام دهد. از شانس ِ ویلبور، زناش به او گفت که فکر میکند اگر او هنگام ِ سکس با او کثیف حرف بزند خوشاش خواهد آمد. کمکم، ویلبور توانست با او در بارهی ِ چیزهای ِ دیگری که برای ِ انجامشان خیالپردازی داشت هم حرف بزند، مایهی ِ شادی و شگفتیاش بود که هر بار زناش پاسخ ِ مثبت میداد. هنگامی که یخ ِ آنها شکست، ویلبور و زناش میتوانستند درگیر ِ گفتوگویی پیوسته در بارهی ِ رابطهی ِ سکسیشان شوند، که کار را برای ِ هر دوی ِ آنها میآسانید آسان میکرد.
ایدهآل این است که شما و همدمتان در راحتی با سکسینهگی به این دلیل جفتوجور باشید که هر دو بسیار با آن راحت اید. ناهمسانیهای ِ کوچک میان ِ شما دو نفر در راحتی با سکسینهگی هم مشکلی ندارند، تا زمانی که فرد ِ کمتر راحت به هر روی راحتی ِ منطقیای با آن داشته باشد. روی ِ ناهمسانیهای ِ میان ِ دو همدم، اگر درون ِ گسترهی ِ منطقی ِ راحتی باشند، میتوان کارکرد تا بهتر شوند و حل شوند. ولی اگر یکی از شما کاملاً با سکسینهگی ناراحت باشد، چه بهتر که هر دوی ِ شما کاملاً ناراحت با سکسینهگی باشید تا این که یکی از شما بسیار راحتتر از دیگری باشد. اگر ناهمسانی ِ بزرگی میان ِ دو همدم در اندازهی ِ راحتی ِ آنها با سکسینهگی باشد، هر دو احساس ِ تنهایی ِ سکسی خواهند کرد، و سرانجام احساس ِ خشم خواهند داشت. فرد ِ راحتتر احساس ِ سردرگمی، ناامیدی، و بیبهرهگی محرومیّت خواهد داشت. فرد ِ ناراحتتر احساس ِ فشار، گناه، و نابسنده بودن خواهد داشت. احساسهای ِ منفی ِ دو همدم در بارهی ِ زندهگی ِ سکسیشان به دیگر بخشهای ِ رابطهیشان رخنه خواهد کرد. برخی از ناخشنودترین زوجهایی که در عمر-ام دیده ام، زوجهایی که فراتر از خشم به بیزاری از هم رسیده بودند، ریشهی ِ مشکلهایشان ناهمسانی در راحتی با سکسینهگی بود. در کل، کم پیش میآمد، اصلاً اگر پیش میآمد، که آنها چنین چیزی را درستشمارند تصدیق کنند – انجام ِ چنین کاری بسیار بسیار دردناک بود – با این همه چنین چیزی بود، و آن چیز رابطهی ِ آنها را سمّی ساخته بود.
در واقع برای ِ دو همدم بهتر است که در سطح ِ پایینی از راحتی با سکسینهگی با هم جفتوجور باشند چرا که در آن صورت هر دو احساس ِ ایمنی ِ سکسی خواهند کرد. شاید آنها، بر اساس ِ استانداردهای ِ آدمهای ِ دیگر، زندهگی ِ سکسی ِ خیلی خوبی نداشته باشند ولی در دور ِ باطل ِ سردرگمی، ناامیدی، گناه، نابسندهگی، و خشم هم نخواهند افتاد، دور ِ باطلی که سرنوشت ِ زوجهایی است که در راحتی با سکسینهگی بسیار کم جفتوجور هستند.
شما سطح ِ خودتان در راحتی با سکسینهگی را میدانید. و تا کنون تجربهی ِ سکسی ِ بسندهای با همدمتان هم داشته اید تا بدانید او تا چه اندازه با سکسینهگی راحت است.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در راحتی با سکسینهگی جفتوجور هستید؟
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure4-8.png)
کشش به سکس
منظور ِ من از «کشش به سکس» فقط همین است که ذهنتان چه اندازه با آن درگیر است و هر چند وقت یک بار دوست دارید آن را انجام دهید – نه فقط همین حالا در مورد ِ همدم ِ کنونیتان، بلکه در کل. آشکار است که کشش ِ شما به سکس از این اثرپذیر است که تا چه اندازه با سکسینهگی راحت اید. اگر کاملاً با سکسینهگی راحت باشید، پس این احتمال هست که بیشتر به سکس میاندیشید، و بیشتر دوست دارید آن را انجام دهید، تا کسی که چندان با سکسینهگی راحت نیست.
ولی سکس فقط روانی نیست. سکس چیزی فیزیکی و زیستی است. پس میتوان چنین پنداشت که کشش به سکس، به معنای ِ رانش ِ سکسی، آن چنان که معمولاً نامیده میشود، تا اندازهای همچون دیگر ویژهداشتهای ِ خصیصههای ِ فیزیکی مانند ِ قد و رنگ ِ چشم از ارث اثر میپذیرد. (البتّه، ما نباید از یاد ببریم که رانش ِ سکسی، به عنوان ِ یک ویژهداشت ِ خصیهی ِ ارثی، که میتواند از محیط و تجربههای ِ آغازین ِ ما اثر بپذیرد – از راه ِ راحتی ِ ما با سکسینهگی – بیشتر مانند ِ قد است که میتواند بسیار زیاد از شرایط ِ محیطی، مانند ِ سبک ِ غذایی، اثر بپذیرد، تا مثلاً رنگ ِ چشم).
این موضوع کاملاً شناختهشده است که ویژهداشتهای ِ خصیصههای ِ ارثی از فردی به فرد ِ دیگر بسیار گوناگون اند. همچنین شناختهشده است که ویژهداشتهایی که از نظر ِ اندازه سنجشپذیر اند، مانند ِ قد و وزن، به شکل ِ پیشبینیپذیری، بر اساس ِ چیزی که آماردانها آن را «نمودار ِ بههنجار نرمال» مینامند، گوناگون و پراکندهشده اند (شکل ِ ۴). محور ِ افقی گسترهی ِ امتیازها را برای ِ یک ویژهداشت نشان میدهد و محور ِ عمودی شمار ِ کسانی را که در آن امتیاز اند نشان میدهد. (اگر این نمودار نمودار ِ بههنجار نرمال برای ِ رانش ِ سکسی بود، پس آدمهایی با رانش ِ سکسی ِ بسیار بالا در راست ِ راست بودند، و آدمهایی با رانش ِ سکسی ِ بسیار پایین در چپ ِ چپ). همان گونه که میتوانید ببینید، برای ِ ویژهداشتی خصیصهای با پراکندهگی ِ بههنجار نرمال، بیشتر ِ آدمها در گسترهی ِ میانگین قرار گرفته اند. هر چه پیش میرویم آدمهای ِ کمتری با امتیازهایی در دو سوی ِ پایانی ِ نمودار نسبت به امتیاز ِ میانه (که میانگین هم نامیده میشود) قرار دارند. آن چه برای ِ دیگر ویژهداشتهای ِ خصیصههای ِ انسانی درست است احتمالاً برای ِ رانش ِ سکسی هم درست است: بیشتر ِ مردم جایی در آن میانه قرار دارند، و آدمهای ِ کمتری در دو کران ِ آغازی و پایانی.
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/09/normal-curve.png)
پس خبر ِ خوب این است که، به عنوان ِ یک واقعیّت ِ احتمال ِ آماری، احتمال ِ خوبی هست که شما و همدمتان جفتوجوری ِ منطقی و خوبی در رانش ِ سکسی داشته باشید. هر دوی ِ شما جایی در آن میانه قرار دارید. البتّه، هر از گاهی، زوجها جفتوجوری ِ ناچیزی دارند: یکی از دو همدم در یکی از دو کران است – یا بدتر از آن، هر کدام در یکی از کرانها هستند. آن ناجفتوجوری شاید در همان آغاز ِ رابطه آشکار نباشد، چرا که در گام ِ عشقولانه، هنگامی که سکس هنوز تازه است، پیدرپی است. این ناجفتوجوری بعدتر آشکار میشود، هنگامی که تازهگی ِ سکسی اندکی ناپدید میشود.
من زوجهایی با ناجفتوجوریهای ِ گوناگون دیده ام. برای ِ نمونه، کارلا رانش ِ سکسی ِ تقریباً بالایی داشت، ولی شوهر-اش، لارنس، رانش ِ سکسی ِ پایینی داشت. موضوع این نبود که لارنس مشکلی با سکس داشت – او چنین چیزی نداشت. هر گاه او و کارلا سکس داشتند، او واقعاً لذّت میبرد. و پس از آن او با خود میاندیشید، «این کار خیلی حال میدهد. چرا احساس نمیکنم که باید این کار را بیشتر انجام دهم؟» کارلا بسیار به لارنس عشق میورزید و زندهگی بدون ِ او را حتّا نمیتوانست بپندارد تصوّر کند. در همین حال، سکس بیرون از دایرهی ِ زناشویی هم برایاش پذیرش ِ اخلاقی نداشت. او به راستی در بند افتاده بود. یا نمونهای دیگر: ایرینا رانش ِ سکسی ِ بالایی داشت، و رودنی رانش ِ سکسی ِ بسیار بسیار بالایی داشت. این ناهمسانی در آغاز برای ِ آنها مشکلی نبود. پیوند ِ سکسی ِ شگفتانگیز ِ آنها یکی از چیزهایی بود که آنها بیش از هر چیزی به آن ارزش میدادند، و در آغاز گویا کاملاً طبیعی بود که در روز چندین بار سکس داشته باشند. ولی، پس از چندی، ایرینا کمکم از بسامد ِ سکسشان احساس ِ فرسودهگی و از-کار-افتادهگی کرد. او هنوز هم بر اساس ِ استانداردهای ِ بسیاری از آدمها دوست داشت که پیدرپی سکس داشته باشد، ولی نه آن چنان پیدرپی و بسنده برای ِ رودنی، که میخواست همان گام ِ آتشینی را که در آغاز داشتند نگهدارد. ایرینا از این که به اندازهی ِ بسندهای سکس نمیخواهد احساس ِ گناه داشت، و رودنی از این که زیادی سکس میخواهد احساس ِ گناه داشت.
ناهمسانیها در رانش ِ سکسی مانند ِ ناهمسانیها در نیاز به خواب است که در فصل ِ پیش یادآور شدم: فهم ِ این نکته برای ِ شما حیاتی است که همدم ِ شما همین هست که هست؛ این که او نمیتواند با ارادهی ِ خود-اش رانش ِ سکسی ِ بالاتر یا پایینتری داشته باشد. ولی چارهای که برای ِ ناهمسانی در نیاز به خواب جواب میدهد – این که بگذاریم هر یک از دو همدم کار ِ خود-اش را انجام دهد – برای ِ ناهمسانی در رانش ِ سکسی جواب نمیدهد، چرا که سکس چیزی است که آدمها (در حالت ِ ایدهآل) با همدمشان انجام میدهند به جای ِ این که با خودشان انجام دهند. اگر شما و همدمتان در رانش ِ سکسیتان بسیار ناهمسان باشید، بهتر است با هم در این باره حرف بزنید و ببینید آیا میتوانید راههای ِ هوشمندانهای بیابید تا پلی به روی ِ آن ناهمسانیها بزنید. ولی باز هم میگویم، احتمال ِ بالایی هست که شما دو نفر در رانش ِ سکسیتان همانندی ِ بسندهای داشته باشید.
میخواهم بر این نکته پای فشارم که آن چه من در بارهاش حرف میزنم سطح ِ پایدار و پایهای ِ میل ِ سکسیتان است، نه این که در فلان روز ِ ویژه احساس میکنید چه اندازه دوست دارید سکس داشته باشید. این موضوع میتواند بالا-پایین ِ زیادی داشته باشد، و جدا از سطح ِ زیستی ِ نیاز ِ سکسیتان از سازههای ِ عاملهای ِ بسیاری اثر میپذیرد. از همه بااهمیّتتر، از این اثر میپذیرد که شما و همدمتان در کل با هم چهگونه اید و چهگونه به سر میبرید – آیا دلپذیر و نزدیک هستید یا خشمگین و دور. همچنین از سطح ِ انرژی ِ شما، میزان ِ زمانی که شما و همدمتان میتوانید باهم در خلوت بگذرانید تا رابطهیتان را بپرورید، و میزان ِ روانفشاری استرسی که از سمت ِ کارتان و دیگر پاسخگوییهایتان مسئولیّتهایتان به شما وارد میآید، اثر میپذیرد. سکس نیازمند ِ تلاش ِ فیزیکی و تمرکز ِ ذهنی است. ما هنگامی که فرسوده و زیر ِ بار ِ فشار ِ روانی هستیم، شاید فقط انرژی ِ بسندهای برای ِ تماشای ِ تلویزیون یا ورق زدن ِ یک مجلّه داشته باشیم.
سرانجام، میخواهم بر این نکته پای فشارم که من نمیگویم که حتماً باید کشش ِ سکسی و بسامد ِ سکسی ِ بالایی داشت تا زندهگی ِ سکسی ِ خرسندانهای داشته باشیم. زوجهای که در سطح ِ رانش ِ سکسی ِ پایینی جفتوجور هستند رابطههای ِ سکسی ِ کاملاً خوبی دارند. آنها به اندازهی ِ آدمهای ِ دیگر سکس ندارند، ولی وقتی که سکس دارند هیجانانگیز و لذّتبخش است، و مایهی ِ آریگویی ِ دوبارهی ِ پیوندشان با هم میشود.
در این نقطه از رابطهیتان، شاید برایتان دشوار باشد که حسّ ِ روشنی از این داشته باشید که شما و همدمتان در کشش ِ سکسی تا چه اندازه جفتوجور هستید. شاید فرصتهایتان برای ِ داشتن ِ تماس ِ سکسی چندان نیست و بنابراین همین که به هم میرسید هر دو واقعاً احساس میکنید که دوست دارید این کار را انجام دهید. یا شاید هنوز در آغاز ِ رابطهیتان هستید و بنابراین طبیعی است که بسامد ِ سکسیتان به دلیل ِ انرژی ِ سکسی ِ فراوان ِ عشق ِ عشقولانه بسیار بالا است. ولی اگر بیاندیشید میتوانید بکانونید و حسّ ِ احساسشدهای در بارهی ِ سطح ِ کشش ِ سکسی ِ خودتان و همدمتان بگیرید، حالا وقت ِ آن است که این کار را انجام دهید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در سطح ِ کشش ِ سکسیتان همانند اید؟
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure4-8.png)
سبک ِ سکسی
هر کدام از ما سبک ِ شخصی ِ خودمان را داریم. ما آن سبک ِ فردی ِ شخصی را در تقریباً هر چیزی که انجام میدهیم نشان میدهیم: این که چهگونه راه میرویم، چهگونه حرف میزنیم، چهگونه امضا میزنیم، چهگونه فرمان را هنگام ِ رانندهگی نگه میداریم، چهگونه میپوشیم و موهایمان را میبندیم، چهگونه خود را میآراییم یا توپ را در بازی ِ بسکتبال میپرتابیم – تقریباً در همه چیز.
سبک ِ شخصی ِ ما به ویژه زمانی اهمیّت مییابد که نوبت به ابراز ِ هیجانها میرسد. هنرمندان ِ آفرینشگر خلّاق – نقّاشها، نویسندهها، موسیقیدانها – تا زمانی که سبک ِ شخصی ِ خودشان را در هنر درنیابند نمیتوانند هیجانهای ِ شخصی ِ خودشان را ابراز کنند. آن سبک در ریزترین حرکتها، مانند ِ شکل ِ ضربهی ِ قلممو، نهفته است. (تماس ِ دوک الینگتون روی ِ پیانو آن چنان بیهمتا بود که با شنیدن ِ ضربهی ِ او بر تنها یک نوت میتوانستید بگویید که او است و کس ِ دیگری نیست).
ما میدانیم که وقتی میخواهیم عشقمان را به همدممان ابراز کنیم، سبک ِ شخصی ِ خودمان را در انجام ِ آن داریم. هر کدام از ما ترکیب ِ بیهمتای ِ خودمان را از اداها، کنشها، واژهها، و عبارتهایی داریم که نه تنها عشقمان را میرسانند بلکه همچنین دقیقاً این که ما در رساندن ِ آن عشق چهگونه کسی هستیم.
همین طور، هر کدام از ما سبک ِ سکسی ِ فردی ِ شخصی ِ خودمان را داریم. آن سبک این را میرساند که ما هنگام ِ سکس چهگونه آدم ِ بیهمتایی هستیم. سبک ِ سکسی ِ شخصی ِ ما از دو سرچشمهی ِ ژرف میآید. نخست، از حسّ ِ ما از این که سکس چیست – این که سکس در اصل برای ِ چیست، در اصل در بارهی ِ چیست. برای ِ برخی از ما، سکس در اصل در بارهی ِ ابراز ِ عشق و تجربهی ِ ژرفترین پیوند ِ هیجانیای است که ما میتوانیم با فرد ِ دیگری داشته باشیم. برای ِ برخی از ما، سکس در اصل در بارهی ِ تجربهی ِ لذّت ِ سکسی و پی بردن به راههای ِ تازه و بهتر ِ دستیابی به آن است. برخی از ما مفهوم ِ سکس را در اصل وسیلهای برای ِ بارور ساختن ِ زندهگی ِ تازه میبینیم؛ برخی از ما مفهوم ِ آن را به عنوان ِ شگردی برای ِ آسودهگی میبینیم، راهی برای ِ کنار آمدن با روانفشار استرس. برای ِ برخی از ما، سکس چیزی رسمی، جدّی، و تقریباً پر-رمز-و-راز است، و برای ِ برخی از ما فرمی از بازی است و حتّا میتواند گاهی خندهدار باشد. برای ِ برخی از ما، سکس تجربهای والا است. برای ِ برخی از ما، سکس سطح ِ پایین و کثیف است، و ما سکس را آن گونه دوست داریم. و برای ِ برخی از ما، آن چه سکس در اصل در آن باره است – پیوند یا لذّت، باروری یا آسودهگی – و این که سکس چهگونه است – جدّی یا خندهدار، والا یا کثیف – از یک رویارویی ِ سکسی تا رویارویی ِ سکسی ِ دیگر میدگرد تغییر میکند، حتّا اگر همهی ِ رویاروییهای ِ سکسی ِ ما با همدمی یکسان باشد.
دومین سرچشمهی ِ مربوط به سبک ِ سکسی ِ شخصی ِ ما گونهی ِ کیستی هویت، یا کیستیهایی، است که میخواهیم هنگام ِ سکس به خود بگیریم. برخی از ما میخواهیم کیستی ِ نیرومند، اربابمنش، و چیرهگرانهای هنگام ِ سکس بگیریم – حتّا اگر در دیگر جاهای ِ زندهگیمان چنین سرشتی نداریم. برخی از ما میخواهیم نقش ِ بیکنش و چیرهپذیری بگیریم – باز هم، حتّا اگر در باقی ِ زندهگیمان چنین نباشیم. برخی از ما به حالت ِ خلسهمانندی میرویم، گویی بخشی از ما جای ِ دیگری به خاموشی رفته است. برخی دیگر از ما نقش ِ درگیر و کنشمندی هنگام ِ سکس به خود میگیریم؛ هر ثانیه درست همان جا هستیم، با همدممان حرف میزنیم و به چشمهایاش مینگریم. برخی از ما نقش ِ نابزرگسال و کودکانهای هنگام ِ سکس به خود میگیریم؛ برخی دیگر از ما نمیتوانیم خود را در چنین نقشی هنگام ِ سکس بپنداریم. برخی از ما دوست داریم، و میتوانیم، کیستیهای ِ سکسی ِ گوناگونی در هر یک از رویاروییهای ِ سکسی به خود بگیریم.
سبک ِ سکسیتان هر چه که باشد، چیزی که اهمیّت ِ حیاتی دارد این است که سبک ِ سکسی ِ همدمتان با سبک ِ شما جور باشد. این موضوع به این معنا نیست که سبک ِ سکسی ِ همدمتان باید با سبک ِ شما یکسان باشد. معنای ِ آن این است که سبک ِ همدمتان، هر چه که هست، باید با سبک ِ شما همخوانی ِ بسندهای داشته باشد به گونهای که شما بتوانید سبکتان را آزادانه به نمایش درآورید و ابراز کنید. اگر سبک ِ شما و سبک ِ همدمتان به خوبی جور نباشند، هر یک از شما احساس خواهید کرد که همدمتان سبکتان را به بند کشیده است. هر یک از شما احساس خواهد کرد که آن سکس چیزی نیست که شما دوست دارید باشد، و این که شما نمیتوانید کسی باشید که دوست دارید در سکس چنین کسی باشید. به ویژه، خواهید دید که نمیتوانید کارهای ِ سکسیای را که واقعاً دوست دارید انجام دهید انجام دهید، یا بدتر، کارهای ِ سکسیای را انجام میدهید که واقعاً دوست ندارید انجام دهید.
فابیان و پاملا زوجی بودند که سبکهای ِ سکسیشان با هم جور نبودند. برای ِ پاملا، سکس در اصل در بارهی ِ فرونشاندن ِ تنش ِ سکسی بود. او سکس ِ تند-و-کوتاه و خشن را دوست داشت. و بیشتر دوست داشت هنگام ِ سکس نقش ِ تا اندازهای نادرگیر، از دید ِ هیجانی، به خود بگیرد. برعکس، برای ِ فابیان سکس در اصل در بارهی ِ پیوند بود. او سکس ِ آرام و نرم را دوست داشت. پاملا هیچ شکیباییای برای ِ آن گونه سکس نداشت، و هنگامی که به شیوهی ِ پاملا سکس داشتند فابیان حسّ ِ پیوندی را که سخت در آرزوی ِ آن بود از دست میداد. (شاید گویی این گونه باشد که من نقش ِ جنسیّتها را در این مثال جابهجاییده ام، ولی نه چنین کاری انجام نداده ام. پس، چه کسی از چه سیّارهای است؟)
سبک ِ سکسی ِ شما، مانند ِ خیلی چیزهای ِ دیگر در بارهی ِ سکسینهگیتان، تا اندازهای بستهگی به سطح ِ راحتیتان با سکسینهگی دارد. آدمها، در رابطهای که به همدمشان از دید ِ سکسی اعتماد دارند، همچنان که دارند بیشتر و بیشتر با سکسینهگی راحت میشوند میتوانند به سبک ِ سکسی ِ تازه و دیگرگونی بفرگشتند تکامل یابند. برای ِ نمونه، آدمهایی که سکس برای ِ آنها در آغاز در بارهی ِ پیوند بود و کیستیشان هویّتشان خلسهمانند بود میتوانند سبک ِ سکسیای ببالانند توسعه دهند که در آن سکس سرراستتر و روراستتر در بارهی ِ لذّت است، و در آن میتوانند نقشهایی به خود بگیرند که کمتر خلسهمانند و درگیرتر است. ولی آن گونه از فرگشت تکامل تنها میتواند در رابطهای رخ دهد که در آن اعتماد ِ سکسی هست، و آن اعتماد هنگامی بسیار آسانتر بالانده میشود که سبکهای ِ سکسی ِ دو همدم در همان گام ِ نخست به خوبی جور باشد.
شاید شما پیش از این هرگز در بارهی ِ سکس آشکارا از دید ِ سبک و این چیزها نیاندیشیده باشید. شاید واژههای ِ دیگری برای ِ آن به کار برده باشید، ولی میدانید که منظور ِ من چیست. حتماً پیش آمده است که شما به این بیاندیشید که یک رویارویی ِ سکسی تا چه اندازه خرسندانه بوده است، حتّا اگر چیزی بیش از یک بوسه نبوده باشد. شاید حتّا پیش آمده باشد که از آن سو از شما پرسیده شده باشد که «آیا برای ِ تو هم خوب بود؟» و در همین حال که حسّ ِ دلشورهای احساس میکردید پاسخ داده باشید «بله، بله».
- تا چه اندازه سبک ِ سکسی ِ شما با سبک ِ سکسی ِ همدمتان جور است؟
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure4-8.png)