پول خرجیدن
همان طور که شاید شنیده باشید، پول موضوع ِ شماره-یک ِ دعوا در زناشویی است. در واقع، پژوهشها نشان داده اند که زوجها بر سر ِ پول بیش از هر چیز ِ دیگری میستیزند. شاید چنین بیاندیشید که البتّه که آدمها بر سر ِ پول بسیار میستیزند – چه کسی آن قدر پول ِ بسندهای دارد که مشکلی در آن باره نداشته باشد؟ من با این حرف همنوا هستم. بسیاری از زوجها به همین سادهگی فقط پول ِ بسندهای ندارند تا در ازای ِ آن چه نیاز دارند بپردازند. و هرگاه چیزی کمیاب باشد – از جمله پول – بر سر ِ آن تنش خواهد بود. ولی جالب این جا است که حتّا زوجهایی با پول ِ زیاد هم دعواهای ِ هولناکی بر سر ِ آن دارند. زوجهایی با میلیونها دلار ثروت دعواهایی هولناک بر سر ِ پول داشتند، درست روبهروی ِ من، در نشستهای ِ زناشودرمانی.
زوجها بر سر ِ پول میستیزند چرا که بر سر ِ این که با هر اندازه پولی که دارند، چه کم و چه زیاد، چه کاری انجام دهند همنوا نیستند. به ویژه، دعواهایشان بر سر ِ یکی یا چندین مورد از پنج جنبهی ِ مدیریّت ِ پول است که ما میخواهیم نگاهی به آنها بیاندازیم:
۱. اولویتهای ِ خرجیدن
۲. سبک ِ خرجیدن
۳. گرایش ِ پسانداز
۴. تابآوری ِ قرض
۵. ریسکپذیری
اولویتهای ِ خرجیدن
یک چیز ِ اصلی که مایهی ِ ناهمسانی ِ آدمها میشود این است که از دید ِ آنها چه چیزهایی ارزش ِ خرجیدن ِ پول را دارند. مثال ِ معمول میتواند در بارهی ِ ماشین باشد. برخیها بر خرید ِ فقط ماشینهای ِ نو میپایفشارند، حتّا اگر برای ِ آن کار ناچار زیر ِ بار ِ قرض روند. برخی دیگر چنین میاندیشند که خندهدار است که آن همه پول را پای ِ چیزی بدهی که همین که آن را از نمایشگاه ِ دلّال بیرون آوردی نیمی از ارزشاش را از دست خواهد داد و اینها فقط ماشینهای ِ کارکرده میخرند. برخی چنین میاندیشند که پسانداز ِ پول ِ کافی بسیار اهمیّت دارد چرا که در آن صورت بچّههایشان میتوانند به دانشگاه ِ خصوصی ِ گرانی که دلخواهشان است بروند. برخی دیگر چنین میاندیشند که اگر بچّههایشان به مدرسهی ِ دولتی ِ نه چندان گرانی هم بروند خوب است. برخی دوست دارند پول ِ دشوار-درآمدهی ِ خود را در تجربههایی مثل ِ سفر-به-خارج بخرجند تا برای ِ داراییهای ِ مادّی مثل ِ مبلمان، و برخی دیگر به وارون. من زوجی را میشناسم که در آپارتمانی اجارهای میزندهگیند و به جای ِ پیشپرداخت برای ِ خرید ِ خانه برای ِ سفر ِ دور ِ دنیا میپساندازند. زوجهای ِ دیگر تا زمانی که خانهی ِ خودشان و امنیّت ِ مالی ِ فراوانی را نداشته باشند هرگز خود را به دردسر ِ چنین سفری نمیاندازند.
هرگاه زوجها بر سر ِ اولویتهای ِ خرجیدن ناهمنوا باشند، تنش خواهد بود. و در آن تنشها هر یک از دو همدم به آسانی میتواند احساس کند که حق با او است. چرا که هیچ دلیل ِ عینیای نمیتوان آورد که گردآوردی مجموعهای از اولویتهای ِ خرجیدن نسبت به دیگری بهتر است. همهی ِ چیزهایی که گفته میشود فقط دیدگاه است:
«چی، ویدئویی دیگر؟!»
«ولی این یکی از فیلمهای ِ دلخواه ِ ما است – یکی از فیلمهای ِ دلخواه ِ تو.»
«ولی آن فیلم همیشه در فروشگاه ِ فیلم هست. ما میتوانیم هر وقت خواستیم آن را کرایه کنیم. چه مدّت زمان میبرد تا ما آن را شانزده بار تماشا کنیم؟ این تعداد دفعههایی است که باید آن را کرایه کنیم تا برابر با پولی شود که تو برای ِ خرید ِ آن پرداخته ای.»
«ولی، عزیز-ام، ما آن را تا همیشه خواهیم داشت.»
حق با هر دوی ِ آنها است.
رجینا و ویلت هر دو درآمد ِ شش-رقمی (بالای ِ ۱۰۰ هزار دلار در سال) داشتند، پس مشکل ِ آنها دقیقاً کمبود ِ پول نبود. ولی اولویتهای ِ خرجیدن ِ بسیار ناهمسانی داشتند. به ویژه، ویلت شور و شوق ِ زیادی برای ِ ساعتهای ِ گران داشت، که رجینا نمیتوانست این شور را بفهمد. او به سختی شاید میتوانست رولکس ِ ۶۰۰۰ دلاری را بپذیرد. ولی بعد باوم-مرسیر ِ ۲۰۰۰۰ دلاری، و بعد از آن پاتک فیلیپ ِ ۳۰۰۰۰ دلاری از راه رسید. موضوع این نبود که او غصّهی ِ آن پول را میخورد؛ او فقط نمیتوانست بفهمد که ویلت چهگونه میتواند آن همه پول را فقط برای ِ یک ساعت بپردازد. ویلت کوشید که توضیح دهد که اینها فقط ساعت نیستند، بلکه گاهشمارهای ِ دستساز ِ دقیقی – کارهای ِ هنری – هستند و این که یادگاریهای ِ خانوادهگیای خواهند بود که به پسرشان به ارث خواهد رسید و همین طور دست به دست خواهد شد. رجینا این دلیلها را پذیرفتنی نمیدانست. بااهمیّتتر از آن، از آن جا که نمیتوانست شور ِ ویلت برای ِ به دست آوردن ِ ساعتها را بفهمد، نمیتوانست در آن مورد او را بیارجمندد. آن چه رجینا و ویلت در موضوع ِ ساعت میتجربیدند تجربه میکردند وارون ِ آریگویی ِ دو-سره بود، و در نتیجه در عشقشان به همدیگر تَرَکهایی پدید میآورد.
اولویتهای ِ خرجیدن ِ ما نه تنها بازتابی از عادتهای ِ خرجیدن ِ ما و شخصیّت ِ ما، بلکه بازتابی از ارزشهای ِ ما است. هر وقت که تصمیمی در بارهی ِ اولویتهای ِ خرجیدن میگیریم، داریم گزارهای در بارهی ِ ارزشهایمان میگوییم – در بارهی ِ این که چه چیزی از دید ِ ما بااهمیّتتر از چه چیزی است و در بارهی ِ این که چهگونه-زندهگیای از دید ِ ما ارزش ِ زیستن دارد. هنگامی که شما و همدمتان بر سر ِ اولویتهای ِ خرجیدن همنوا باشید، نه تنها عادتهای ِ خرجیدن ِ همدیگر بلکه ارزشهای ِ همدیگر را میآریگویید. هنگامی که بر سر ِ اولویتهای ِ خرجیدن همنوا نباشید این علامت را میدهید که ارزشهای ِ همدیگر را نمیخوشآیندید. و آن ناخوشآیندی ِ دو-سره میتواند نیرومندانه عشق را از درون پوک کند. (۴)
حالا، وقت ِ آن است که در این باره بیاندیشید که شما و همدمتان تا چه اندازه بر سر ِ اولویتهای ِ خرجیدن همنوا هستید. به خریدهایی بیاندیشید که با هم داشته اید و خریدهایی که دیده اید همدمتان داشته است. در بارهی ِ عزیزترین داراییهای ِ همدمتان بیاندیشید؛ همین طور خودتان. به گفتوگوها – یا دعواهایی – بیاندیشید که با هم بر سر ِ اولویتهای ِ خرجیدن داشته اید. به همهی ِ آنها بیاندیشید، سپس بکانونید تمرکز کنید و حسّ ِ احساسشدهای از آن بگیرید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان بر سر ِ اولویتهای ِ خرجیدن همنوا هستید؟
- آیا در اولویتهای ِ خرجیدن ِ همدمتان چیزی هست که شما را بگیجاند یا آزارتان دهد؟
سبک ِ خرجیدن
منظور ِ من از «سبک ِ خرجیدن» دو سرشت ِ مربوط ولی جدا از هم ِ چهگونهگی ِ خرید ِ چیزها از سوی ِ شما است:
الف) تا چه اندازه مبلغگرا در برابر ِ کیفیّتگرا هستید.
ب) تا چه اندازه نظرخواهانه در برابر ِ نانظرخواهانه هستید.
خریداران ِ مبلغگرا نمیخواهند قیمت ِ کامل را بپردازند. آنها همین جور سرشان را نمیاندازند پایین بروند داخل ِ فروشگاه ِ بلومینگدیل و کتشلوار بخرند. آنها این جا و آن جا میروند تا ببینند آیا میشود آن را جای ِ دیگری ارزانتر خرید. اگر نتوانند جای ِ دیگری ارزانتر بییابند، چشم به راه میمانند تا بلومینگدیل آن را به حراج بگذارد. و اگر بلومینگدیل آن را به حراج نگذارد، آن قدر این سو و آن سو میگردند تا چیزی بییابند که از دید ِ آنها «کموبیش همان اندازه خوب» است ولی قیمت ِ بسیار کمتری دارد.
خریداران ِ کیفیّتگرا، به وارون، بیش از آن که نگران ِ خرید ِ بهصرفهترین چیز باشند، دوست دارند بهترین چیز را بخرند حتّا اگر پول ِ بیشتری برای ِ آن بپردازند. اگر پول ِ زیادی نداشته باشند، بر سر ِ چیزهایی که چندان اهمیّتی به آنها نمیدهند میصرفهجویند تا برای ِ خرید ِ بهترین کیفیّت از چیزهایی که بااهمیّت میدانند پول داشته باشند. یک زن به من گفت که دورههایی در زندهگیاش بوده است که او هیچ چیزی جز لوبیا یا غلّات ِ سرد برای ِ شام و ناهار نمیخورد تا بتواند لباسهای ِ کاری ِ کیفیّتبالا و گرانبهایی را بخرد که از دید ِ او بااهمیّت بودند. طبیعی است که خریداران ِ کیفیّتگرا هم در جستوجوی ِ قیمت ِ خوب باشند، ولی آنها هرگز کیفیّت را فدای ِ قیمت نخواهند کرد.
خریدارانی که بر سر ِ خریدهایشان نظرخواهانه اند، پیش از آن که چیزی بخرند پژوهش ِ زیادی انجام میدهند. خریدار ِ نظرخواهانهای که در جستوجوی ِ برشتهکن است تنها به این دلیل که نمانام ِ برند ِ خوبی دارد، ویژهگیهایی را که او در جستوجویشان است دارد، و به قیمت ِ خوبی فروخته میشود، چنین برشتهکنی را نمیخرد. او همهی ِ برشتهکنهای ِ فروشگاه را نگاهی میاندازد، ویژهگیهای ِ آنها را میبیند و این که به چه قیمتی فروخته میشوند. و به بیش از یک فروشگاه خواهد رفت تا یقین یابد که همهی ِ گونهها و مدلهای ِ برشتهکنهای ِ موجود را دیده است. شاید حتّا نگاهی به گزارشهای ِ مصرفکنندهگان و دیگر منبعهای ِ چنین اطّلاعاتی بیاندازد. خلاصه این که، خریداران ِ نظرخواهانه از راهبرد ِ بهینهگرانه برای ِ همه چیز بهره میبرند. خریداران ِ نانظرخواهانه از راهبرد ِ خرسندگرانه بهره میبرند. آنها هیچ سودی در این نمیبینند که هی این جا و آن جا بروند و برای بررسی ِ هر خریدی که میخواهند انجام دهند خود را به دردسر بیاندازند. اگر برشتهکنشان خراب شود، برشتهکن ِ دیگری میخرند، و خلاص. اگر برشتهکن ِ نو از آن برشتهکن ِ پیشین بسیار بهتر باشد خرسند خواهند بود – ولی همهی ِ آن چیزی که در جستوجویاش بودند برشتهکنی بود که کارکند.
اگر شما و همدمتان در سبک ِ خرجیدنتان بسیار همانند اید، پس مشکلی نیست. اگر در سبک ِ خرجیدنتان کمی ناهمسان اید، این مورد میتواند واقعاً خوب باشد، به ویژه اگر در این که تا چه اندازه نظرخواهانه اید ناهمسان باشید. آن کسی که نظرخواهانهتر است میتواند وقتی دیگری میخواهد خرید ِ بیخردانهای انجام دهد پایاش را روی ِ ترمز بگذارد. و آن کسی که نانظرخواهانهتر است میتواند به همدم ِ دیگر بیآموزد که گاهی مشکلی ندارد که فقط چیزی را خرید، همین. ولی اگر در سبک ِ خرجیدنتان بسیار ناهمسان اید – و به ویژه اگر یکی از شما مبلغگرا و دیگری کیفیّتگرا است – این امکان هست که مشکلهایی بر سر ِ راهتان باشد. آن کسی که مبلغگرا است آن فرد ِ کیفیّتگرا را پرافاده و تنپرور خواهد دید. و آن کسی که کیفیّتگرا است از آن فرد ِ مبلغگرا به خاطر ِ خرید ِ «جنس ِ آشغال»، یا این همه راه این سو و آن سو رفتن برای ِ خرید ِ بهصرفه، آزرده خواهد شد.
بوود و لورتا مثالی از این گونه از تنش ِ گفتهشده هستند. آنها هر کدام درآمد ِ بالایی دارند، پس نباید نگران ِ پرداخت ِ قیمت ِ کامل برای ِ خریدهای ِ میاناندازه مانند ِ پوتینهای ِ پیادهروی باشند. آنها هر دو گرایشی پر-نیرو به کیفیّت دارند، ولی بوود گرایشی بسیار پر-نیرو به مبلغ هم دارد.
یک روز، بوود، لورتا، و کودک ِ نوپایشان در فروشگاهی بودند که وسیلههای ِ کمپ و پیادهروی میفروخت. آنها میخواستند برای ِ بوود پوتینهای ِ پیادهرویای را بخرند که او میخواست. یک صبح ِ شنبه در ماه ِ می بود، بنابراین فروشگاه پر از آدم بود. بوود پوتینها را پا زد. کاملاً به پای ِ او میخوردند و بسیار خوب به چشم میآمدند. او و فروشنده، که دانشجوی ِ نرمزبانی بود، پوتینها را رو به پیشخوان ِ خرید بردند، و درست پیش از آن که آنها مبلغ را وارد ِ پایانهی ِ فروشگاهی کنند بوود آگهی ِ تبلیغاتیای را به آنها داد که هنگام ِ انجام ِ پاکسازی ِ بهاری یافته بود. آن آگهی برای ِ ماه ِ ژانویه بود و نشان میداد که در آن زمان فروشگاه این پوتینها را ۳۰ درصد کمتر از قیمت ِ کنونیشان میداد. بوود این آگهی را به فروشنده نشان داد و خواست که فروشگاه این پوتینها را به همان قیمت ِ فروش ِ ماه ِ ژانویه به او بفروشد. فروشنده با خوشی و با ادب توضیح داد که آن قیمت ِ فروش را دیگر نمیتوان به کار بست. بوود، خونسردانه، به آرامی، ولی سرسختانه همچنان بر آن قیمت ِ فروش پایفشرد و سرانجام خواستار ِ گفتوگو با مدیر شد. (در این میان، اگرچه گذارگویی ِ مذاکرهی ِ بوود – نامی که او بر آن میگذاشت – با فروشنده با صدای ِ آرامی انجام میشد، آدمهایی که در صف ِ بسیار دراز ِ پیشخوان پشت ِ بوود ایستاده بودند بی آن که کاری از دستشان برآید میدیدند که چیزی در جریان است.) خانم ِ مدیر از راه رسید، و او نیز با ادب ولی استوار توضیح داد که آن پوتینها دیگر در حراج نیستند. سرانجام بوود، بدون ِ هیچ سخنی، کارت ِ اعتباریاش را روی ِ پیشخوان انداخت و پول ِ کامل ِ آن پوتینها را پرداخت.
لورتا سرافکنده بود. هنگامی که او و بوود از فروشگاه بیرون آمدند، به بوود گفت که چه اندازه شرمگین بود از این که کنار ِ او ایستاده بود و او با رفتاری بسیار «ناشایست» داشت چنان مایهی ِ رنجش ِ آن فروشنده میشد. بوود پاسخ داد که او اصلاً هم ناشایست نبوده است، و این که او هیچ مشکلی در تلاش برای ِ به دست آوردن ِ بهترین قیمت نمیدید.
بوود و لورتا در مورد ِ مبلغگرایی همدیگر را نمیفهمند. لورتا حتّا شاید رفتار ِ بوود را کِنِسبازی، بدجنسی، و گستاخی ببیند. بوود شاید واکنش ِ لورتا به رفتار-اش را نقد ِ تند-و-تیز، بدجنسی، و عصبی ببیند. آنها هنگامی که همدیگر را چنین میبینند، به سختی میتوانند همدیگر را بیارجمندند.
روشن است که اگر لورتا همان مبلغگرایی ِ افراطی ِ بوود را داشت، اصلاً هیچ مشکلی در کار نبود – برای ِ نمونه، اگر مثل ِ لازلو بود. زن ِ لازلو، وِرا، دل و جرات ِ بسیار زیادی دارد. در جنگ ِ جهانی ِ دوم با اسناد ِ جعلی زنده ماند، و در شماری از کنشگریهای ِ ضدِّ-نازی ِ خطرناک و زیرزمینی شرکت داشت. (لازلو هم نیرومندیهای ِ ویژهی ِ خود-اش را داشت، نیروی ِ آرامبخشی که به او این توان را داد تا از کار ِ بردهوار ِ بیرحمانه در هنگام ِ جنگ جان به در برد.) هیچ چیزی نمیتواند ورا را به هم ریزد، فروشندهها که حتماً نمیتوانند. هر گاه که بشود او همان کاری را انجام میدهد که بوود انجام داد چرا که همان مبلغگرایی ِ افراطی ِ بوود را دارد. لازلو هم چنین است. او هرگز نمیتواند مثل ِ ورا چانه بزند، ولی هنگامی که ورا چنین کاری انجام میدهد بسیار خوشاش میآید. او میتماشاید و با لبخندی خوشآیندیاش را نشان میدهد.
در این نقطه از رابطهیتان شاید حسِّ روشنی از سبک ِ خرجیدن ِ همدمتان نداشته باشید. شاید حتّا حسِّ روشنی از سبک ِ خودتان هم نداشته باشید. شاید پیش از این از این زاویه به عادتهای ِ خرجیدنتان نیاندیشیده بودید. در صورتی که چنین است، نخست باید در بارهی ِ سبک ِ خرجیدن ِ خودتان به دید ِ روشنی برسید. لطفاً به یاد داشته باشید که سبک ِ خرجیدنتان از جنس ِ این/یا آن نیست، بلکه از جنس ِ میزان است. شما میتوانید جایی میان ِ کاملاً-نظرخواهانه و خودسرانه-نانظرخواهانه باشید. شما میتوانید هم مبلغگرا و هم کیفیّتگرا باشید، ولی یکی بیش از آن دیگری باشد. هنگامی که به دید ِ روشنی از سبک ِ خرجیدن ِ خودتان رسیدید، به همهی ِ تجربههای ِ خرید ِ چیزهایی بیاندیشید که شما و همدمتان با هم داشته اید. این تجربهها میتوانند هم دربرگیرندهی ِ موردهایی باشند که چیزی را با هم خریده اید و هم موردهایی که یکی از شما چیزی را برای ِ خودتان خریده اید و دیگری فقط تماشاگر بوده است. به یاد آورید که تا چه اندازه شما و همدمتان همآهنگ با هم به نظر میرسیدید، آن خریدها را چهگونه انجام میدادید، تا چه اندازه احساس ِ راحتی داشتید. با کنار ِ هم قرار دادن ِ همهی ِ آن تجربهها حسِّ احساسشدهای بگیرید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در سبک ِ خرجیدنتان همانند هستید؟
- آیا در سبک ِ خرجیدن ِ همدمتان چیزی هست که شما را بگیجاند یا آزارتان دهد؟
گرایش ِ پسانداز
این مورد ساده و سرراست است و نیازی به توضیح ِ چندانی نیست: شما تا چه اندازه پساندازگر هستید؟ آدمها در این مورد، همچون هر مورد ِ دیگری، بسیار با هم فرق دارند. برخی از آدمها تا جایی که میشود میپساندازند؛ برخی اصلاً نمیپساندازند. برای ِ نمونه، هنگامی که شرکتی یکی از آن برنامهها را دارد که به ازای ِ هر دلاری که یک کارمند بپساندازد شرکت هم همان اندازه خواهد داد (مثلاً تا ۱۵ درصد ِ حقوق ِ کارمند)، برخی از کارمندان همهی ِ ۱۵ درصد را میپساندازند و نمیفهمند چرا کسی نباید از چنین معاملهی ِ سودآوری بهره ببرد. کارمندان ِ دیگر با همان درآمد و هزینههای ِ کلّی پول ِ کمتری در این برنامه خواهند گذاشت یا حتّا اصلاً پولی نخواهند گذاشت. گرایش ِ پساندازی ِ شما نه تنها به این ربط دارد که چه اندازه میخواهید بپساندازید، بلکه به این ربط دارد که واقعاً تا چه اندازه در پسانداز خوب هستید. برخی از آدمها به خودشان قول میدهند که فوراً پسانداز را میآغازند – با دریافت ِ حقوق ِ بعدی … اگر بتوانند. دیگران دست به حقوقشان نمیزنند مگر این که بخشی از آن را همان آغاز ِ کار به عنوان ِ پسانداز کنار بگذارند.
من نمیگویم که شما یا هر کس ِ دیگری باید بپساندازد؛ من روانشناس هستم، نه برنامهریز ِ مالی. ولی شما و همدمتان باید در گرایش ِ پساندازتان همانند باشید. به میزانی که همانند نباشید، تنش خواهید داشت. کسی که کمتر پساندازگر است از دیگری خشمگین خواهد بود که آن همه پول میپساندازد در حالی که چیزهای ِ زیادی هستند که آنها همین حالا نیاز دارند. پساندازگر خشمگین خواهد بود چرا که دیگری میخواهد پولی را که برای ِ آیندهیشان نیاز دارند هدر دهد.
هر چه سنّ ِ بیشتری داشته باشید، گرایش ِ پسانداز ِ خودتان را بهتر میدانید. شما تا همین حالا هم پسزمینهای از پساندازیدن یا ناپساندازیدن به جای گذاشته اید. ولی حتّا اگر جوان هستید، میتوانید حسّی از گرایش ِ پساندازتان بگیرید. و میتوانید با حرف زدن با هم در بارهی ِ آن، حسّی از گرایش ِ پساندازی ِ همدمتان بگیرید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در گرایش ِ پساندازیتان همانند هستید؟
تابآوری ِ قرض
شاید شما هنوز تجربهی ِ چندانی در بارهی ِ پسانداز نداشته باشید، ولی شاید تجربهای از قرض داشته باشید. همان گونه که همه دارند: وام ِ ماشین، وامهای ِ دانشجویی، یا کارتهای ِ اعتباری. و قرضهایتان، جدا از این که چه اندازه زیاد یا کم هستند، شاید بسیار شما را بیآزارند، یا شاید تا اندازهای، یا کم، یا اصلاً. این که تا چه اندازه در برابر ِ قرض تابآور اید نتیجهی ِ چندین سازهی ِ میانکنش است: تابآوریتان در برابر ِ دلنگرانی در کل، نگرههایی که از پدر-مادرتان در مورد ِ قرض یاد گرفته اید، پیآمدهای ِ مثبت و منفی ِ قرض که پدر-مادرتان هنگام ِ بزرگ شدن ِ شما تجربیده اند تجربه کرده اند، و تجربههای ِ خودتان در مورد ِ قرض تا کنون.
دو همدم باید در این مورد واقعاً نزدیک باشند – برعکس ِ، مثلاً، سبک ِ خرجیدن، که ناهمسانیهای ِ اندک میان ِ دو همدم میتواند تعادل و خوبیهایی به همراه داشته باشد. حتّا اندک افزایشهایی در قرض که از آستانهی ِ تابآوری ِ فرد ِ کمتابتر فراتر رود آن همدم را بسیار بسیار عصبی خواهد ساخت و ناگزیر تنش در پی خواهد داشت. اگر دو همدم در تابآوری ِ قرض بسیار ناهمسان باشند، فرد ِ کمتابتر بیشتر ِ وقتها وحشتزده خواهد بود – وحشتزده و خشمگین.
جولی و اِستان چنین زوجی بودند. پدر-مادر ِ جولی آموزگار ِ دبیرستان بودند و چهار بچّه داشتند. آنها فقیر نبودند ولی زندهگی ِ سادهای داشتند که از قضا با ارزشهای ِ دینیشان همراستا بود. پدر ِ استان چند فروشگاه ِ زنجیرهای دوربین داشت و پولدار بود. هنگامی که آنها را دیدم، جولی و استان دانشجوی ِ ارشد بودند و با مستمری ِ بسیار ناچیزی زندهگی میگذراندند. ولی استان با کمک ِ کارتهای ِ اعتباریاش میتوانست هر آن چه به گماناش نیاز داشتند فراهم سازد. نمیتوان گفت که استان خرید-باره بود، ولی او به نسبت ِ جولی واقعاً احساس ِ نیاز به چیزهای ِ بیشتری میکرد. آن چه جولی بیش از هر چیزی نیاز داشت این بود که قرضی نداشته باشند. اگرچه استان میکوشید به او اطمینان دهد که تا زمانی که او دستکم کمترین مبلغ ِ ممکن را هر ماه میپردازد جای ِ هیج نگرانی برای ِ آنها نیست، جولی نگران بود. او اسیر ِ این فکر و خیال شده بود که تا همیشه در چنگ ِ شرکتهای ِ کارت ِ اعتباری افتاده است، و نمیتواند از چنگ ِ آن رها شود.
این دو همدم واقعاً دیگر همدیگر را نمیفهمیدند، و هر کدام به درستی احساس میکرد که انگار همدم ِ دیگر از سیّارهی ِ دیگری است. ولی دلیلاش این نبود که آنها از دو جنسیّت ِ گوناگون بودند. دلیل ِ سادهای داشت و آن این که آنها آستانهی ِ تابآوری ِ قرض ِ گوناگونی داشتند. جولی و استان، چند سال پس از این که آنها را دیدم، از هم جدا شدند. تنش بر سر ِ قرض دلیل ِ اصلی نبود، ولی یکی از سازههای ِ آن بود.
شما میدانید که در بارهی ِ قرضهایی که دارید چهگونه احساسی دارید. شما میدانید که هنگامی که داستانهایی در بارهی ِ آدمهایی با قرضهای ِ فراوان میشنوید چهگونه احساسی دارید. شاید حسّ ِ روشنی از تابآوری ِ قرض ِ همدمتان داشته باشید. اگر ندارید، میتوانید با حرف زدن در بارهی ِ آن حسّی بگیرید. هنگامی که حرف زدید، بکانونید و حسّ ِ احساسشدهای بگیرید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در تابآوری ِ قرضتان همانند هستید؟
ریسکپذیری
این مورد هم ساده و سرراست است. هر از گاهی در زندهگی فرصتهایی پیش میآیند که ریسک دارند. و بیشتر ِ وقتها این ریسک از نوع ِ مالی است: خرید ِ آن خانهی ِ کلنگی در محلّهای حاشیهای ولی رو-به-رشد؛ رها کردن ِ یک شغل ِ امن و پذیرش ِ کاهش ِ حقوق برای ِ کارکردن در یک شرکت ِ فرآغازی استارتاپی که توانمندی ِ بالایی دارد ولی هنوز به سود نرسیده است؛ سرمایهگذاری در کسبوکار ِ فرآغازی استارتاپی کسی دیگر؛ یا آغاز ِ کسبوکاری از سوی ِ خودتان.
اگر شما و همدمتان هر دو ریسکپذیر باشید، همه چیز خوب خواهد بود. اگر ریسکی که میپذیرید جواب دهد، به خودتان تبریک خواهید گفت که هر دو چه اندازه باهوش بودید. اگر جواب ندهد، به همدیگر دلداری خواهید داد و آن را به پای ِ تجربه خواهید گذاشت.
اگر شما و همدمتان در ریسکپذیریتان اندکی ناهمسان باشید هم باز خوب است. شاید حتّا مثل ِ سبک ِ خرجیدن مزیّتی هم داشته باشد. کسی که ریسکپذیرتر است میتواند هنگامی که دیگری زیادی دوراندیشی احتیاط به خرج میدهد حواساش باشد و او را برانگیزاند تا شیرجه بزند. همین گونه، کسی که دوراندیشتر است میتواند پیش از آن که دیگری هر دوی ِ آنها را ته ِ درّه بفرستد ترمز را بکشد.
ولی اگر شما و همدمتان بیش از اندکی در ریسکپذیریتان ناهمسان باشید، تنش خواهد بود. کسی که ریسکپذیر است همواره ساز ِ مخالف خواهد زد، و کسی که دوراندیشتر است همواره در این ترس خواهد زیست که دیگری باز هم آنها را به کجا خواهد کشاند. همچنین شاید کار به رنجشهای ِ دیرپایی برسد – نه فقط اگر فرصتی پذیرفتهشده از سوی ِ ریسکپذیر این زوج را به دردسر بیاندازد، بلکه حتّا اگر در آینده روشن شود که فرصتی که به دلیل ِ بیمیلی ِ فرد ِ دوراندیش قاپیده نشده بود فرصتی بوده است که آن زوج باید میقاپیدند.
حتّا اگر شما و همدمتان هرگز در وضعیّتی نبوده اید که باید تصمیمی ریسکی را با هم میگرفتید، هنوز هم میتوانید حسّ ِ روشنی از ریسکپذیری ِ همدمتان داشته باشید. این ویژهداشت چیزی است که در رفتار ِ شخص در موقعیّتهای ِ بسیار گوناگونی نمایان میشود. و شما حتماً حسّ ِ روشنی از ریسکپذیری ِ خودتان دارید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در ریسکپذیریتان همانند هستید؟
حالا وقت ِ آن است که همه چیز را کنار ِ قرار دهید و حسّ ِ روشنی از اندازهی ِ سازگاری ِ خود و همدمتان در کل در بارهی ِ انجام ِ اصلی ِ پول خرجیدن بگیرید. لطفاً نکوشید که به «میانگینی» از کانونیدنهایتان در پنج جنبهی ِ جداگانهی ِ آن برسید. به جای ِ آن، بکوشید روی ِ پول خرجیدن به عنوان ِ یک کل بکانونید، انگار که روی جنبههای ِ آن جداگانه نکانونیده بودید.
- تا چه اندازه شما و همدمتان در انجام ِ اصلی ِ پول خرجیدن همانند هستید؟
![](http://www.sepidfekr.com/blog/wp-content/uploads/2023/06/Figure4-8.png)