در چهارراه ِ گزینش
با دست و روی ِ کثیف
از هر سو
دستهفکری میدرازند
از خود نمیتوانم دور کنم
این فکرهای ِ کودکانهی ِخیابانی را
آن قدر دور میزنند دور ِ سر-ام
که شبیه ِ حلزون شده رفتار-ام
حلزونی که نمیداند
وسط ِ خیابانی شلوغ
زمین گذاشته خانه-به-دوشیاش را
چهگونه میتوان برگزید
از میان ِ صدها گزینه
از میان ِ دو گزینه
از میان ِ یک گزینه؟
خوشا آن دم که بیچاره میشوی و چارهای نیست
جز آن چه هست و باید باشد
سروده شده در چهارشنبه ۲۸ بهمن ۱۳۸۸ ساعت ۰۰:۰۰