اگر میدانستم روزی با تو خواهم بود
با دیگران نمینشستم
نمیبرخاستم
نمیخوابیدم
و تمام ِ خوابهایام را برای ِ تو نگاه میداشتم
ولی زیبای ِ من!
در تمام ِ این نشستنها و برخاستنها
به دنبال ِ تو بودم
تو ای مروارید ِ نایافته!
تویی که در آغوش ِ دیگری پنهان بودی
اگر میدانستم روزی با تو سخن خواهم گفت
با دیگران حرف ِ چندانی نداشتم
و تمام ِ دردها را در سینه
و تمام ِ واژهها را در حنجره میانباشتم
تا گوشهای ِ تو از راه رسند
چه «دوست ات دارم»ها که نمیگفتم
چه سفرها که نمیرفتم
چه بوسهها که نمیزدم
و چه رنجها و جداییها که نمیکشیدم
با این همه
زیبای ِ من!
اگر میدانستم در پس ِ این کوهها و اندوهها
لبخند ِ تو را خواهم دید
هر روز صبح زودتر از خواب بیدار میشدم
و با شوق
کوله بر دوشهای ِ خسته میانداختم
سروده شده در دوشنبه ۰۱ آذر ۱۴۰۰ ساعت ۲۳:۰۰