آغوش ِ آبی ِ آسمان ِ «مکّه»

بگشای دفتر ِ خاطرات‌ات را
قایق ِ نگاه‌ات که رسید به بندر ِ حرف‌های‌ام
پارو را کناری نِه

دلی که «دریای ِ سرخ» باشد
چگونه آرام گیرد
جز به آغوش ِ آبی ِ آسمان ِ «مکّه»؟

ساده مگذر
از کنار ِ این واژه‌ها
این جلبک‌های ِ شهید گشته لا به لای ِ خطوط ِ این برگ‌ها

ساده مگذر که این خون‌ها
آب ِ روی ِ خاطرات ِ این دفتر است

مگذر از من
از تو
تویی که پدیدار گشته در من
تویی که مکّه ای و
من:
قلبی که به دنبال ِ قبله می‌گردد
مگذر از من‌تو

سروده شده در چهارشنبه ۲۷ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۰۴:۲۵

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر (بامَن)

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

نوزده − 11 =