آب‌یاری‌ات را می‌خواهم ای یار!

یاری‌ات را می‌خواهم ای یار!

بی نور ِ ماه ِ چشم ِ تو
رویش ِ گل از دل ِ این خاک؟!

بتاب گاهی تک‌نگاهی
بر این گل ِ ماه‌گردان
تا روشن شود تکلیف ِ این شب‌های‌ام:
به کدامین سو باید که رو گشود و ساقه خمید؟

تار ِ مویی
آب‌یاری‌ات را می‌خواهم ای یار
از چشمه‌ی ِ گیسوان ِ جوشان‌ات
بگشای گیره‌ی ِ سر-ات را در باد
تا تر شود گلوی ِ ابر ِ فاصله‌ها

بوی ِ عشق‌ام کشیده زنبورها را
بیرون از خواب ِ زمستانی
امّا
دشت ِ گونه‌های‌ام خشک است
سیلی به پا می‌شود اگر
لب تر کنی با بوسه‌ای کوچک

آب‌یاری ام کن
که یاری‌ات را می‌خواهم ای یار!
نوریاری ام کن
که یاری‌ات را می‌خواهم ای یار!

سروده شده در جمعه ۲۲ شهریور ۱۳۸۷ ساعت ۰۳:۰۱

درباره‌ی نویسنده

فرهاد سپیدفکر (بامَن)

نمایش همه‌ی مطالب

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

چهار × 2 =